سناریوها برای افغانستان و دگرگونی امنیت منطقه یی
عزیز آریانفر عزیز آریانفر

گزارش همایش بین المللی

در آلماآتی، جون 2011

 

به روزهای نهم و دهم ماه جون در شهر آلماآتی کنفرانس بین المللی یی با اشتراک بیش از پنجاه تن از کارشناسان از کشورهای آلمان، ترکیه، ایتالیا، روسیه، تاجیکستان، قزاقستان، ازبیکستان، قرغیزستان، ارمنستان و افغانستان زیر نام «سناریوها برای افغانستان و دگرگونی امنیت منطقه یی» برگزار گردید.

 

قرار بود کارشناسانی از کشورهای چین، ایران، پاکستان و هند نیز بیایند. مگر، بنا به دلایلی نتوانستند اشتراک ورزند.

 

سازماندهندگان این کنفرانس- بنیاد «فریدریش ایبرت» جمهوری فدرال آلمان، مرکز «مطالعات استراتیژیک خاورمیانه» ترکیه، مرکز «راهکارهای سیاسی» روسیه، بنیاد «الکساندر کنیازیف» قرغیزستان، دفتر فرهنگی حاکمیت آلماآتی، انجمن اجتماعی «آریانا» در آلماآتی و بنیاد «احمدشاه مسعود» از افغانستان بودند. 

 

فهرست اشتراک کنندگان:

آ- از افغانستان:

1-   احمد ولی مسعود- رییس بنیاد احمد شاه مسعود

2-   جنرال عبدال هادی خالد- معین پیشین امنیتی وزارت داخله

3-   حضرت وهریز- رییس پیشین مرکز مطالعات استراتیژیک

4-   احمد الله وستوک- رییس انجمن آریانا در آلماآتی

5-   عزیز آریانفر- رییس کانون مطالعات و پژوهش های افغانستان در فرانکفورت

6-   جنرال عبدالستار شکوری- افسر بازنشسته

7-   داکتر رحیم عزیزی- کارشناس مسایل اقتصادی

8-   محمود الیاس- آتشه اقتصادی در آلماآتی

9-   داکتر عارف- کارشناس

10-                     یاسین آریانفر- کارشناس مسایل اقتصادی

 

شایان یادآوری است که شماری دیگر از رجال سیاسی و شخصیت ها از کشور دعوت شده بودند که بنا به دلایلی نتوانستند حضور به هم برسانند:

1-   داکتر عبدالله – وزیر پیشین خارجه

2-   پروفیسور داکتر جلالی- استاد در یونورستی نظامی واشنگتن

3-   امر الله صالح- وزیر پیشین امنیت ملی

4-   پیر سید اسحاق گیلانی- فعال سیاسی

5-   سید نجیب طهماس- رییس پیشین دفتر  شورای امنیت

6-   عارف سروری- وزیر پیشین امنیت ملی

7-   عارف نورزی- عضو پیشین شورای ملی

8-   استاد داوود پارشهری- دیپلمات

9-   الحاج اسماعیل غضنفر- تاجر ملی

10-                     سپهبد داوود داوود که در اثر حادثه تروریستی در کندز به شهادت رسید.

 

ب- از جمهوری تاجیکستان:

1-   داکتر سیف الله صفرف- معاون ریاست مرکز مطالعات استراتیژیک ریاست جمهوری

2-   داکتر قاسم شاه اسکندرف- مدیر بخش تاریخ و تحقیقات منازعات منطقه یی پژوهشکده خاورشناسی و میراث مکتوب به نام رودکی

3-   قاسم بیک محمد- نماینده خبرگزاری پارس در تاجیکستان

4-   پروفیسور داکتر اسدالله یف- استاد دانشگاه دوشنبه

 

پ- از جمهوری ازبیکستان:

1-   داکتر رفیق سیفولین- تحلیلگر مسایل سیاسی

2-   داکتر استولپوفسکی- کارشناس مسایل سیاسی

3-   ویکتور میخایلف- مدیر رسانه آیینه

 

ت- ترکیه:

1-   داکتر حسن کانبولاتف- رییس مرکز مطالعات استراتیژیک خاورمیانه

 

ث- روسیه:

1-   پروفیسور ولادیمیر بویکو- مدیر مرکز پژوهش های منطقه یی روسیه و خاور

2-   پروفیسور داکتر ولادیمیر پلاستون- استاد دیپارتمنت خاورشناسی دانشگاه نووسیبیرسک

3-   پروفیسور داکتر کوژکین- رییس پیشین مرکز مطالعات استراتیژیک روسیه

4-   داکتر اندریانیک دیرینیکیان- تحلیلگر ارشد مسایل سیاسی

5-   داکتر اندری مدویدف- مدیر اجرایی مرکز تماس های سیاسی

6-   بیش از ده تن خبرنگار و ژورنالیست

 

ج- از جمهوری قزاقستان:

1-   آقای امیر تای بیتیمف- نماینده ویژه رییس جمهور در امور افغانستان و سفیر کبیر قزاقستان در کابل

2-   بانو ژانات ذکی یوا- مشاور نمایندگی وزارت خارجه در شهر آلماآتی

3-   داکتر سلطان حکیم بیکف- رییس انستیتوت اقتصاد و سیاست های جهانی آلماآتی

4-   پروفیسور داکتر سیرویژکین- کارمند برجسته علمی پژوهشکده مطالعات استراتیژیک ریاست جمهوری

5-   داکتر صنعت کوشکومبایف- کارمند برجسته علمی پژوهشکده مطالعات استراتیژیک ریاست جمهوری

6-      داکتر مراد لاومولین- کارمند برجسته علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی ریاست جمهوری

7-   بیش از ده تن خبرنگار و ژورنالیست

 

چ- از جمهوری قرغیزستان:

1-   پروفیسور داکتر الکساندر کنیازیف

2-   داکتر میخاییل راگوژین- کارشناس

3-   بانو اولگا- کارشناس سیاسی

 

ح- از ایتالیا:

1-   ویلیامین فابریسی- کارشناس سیاسی

 

خ- از جمهوری فدرال آلمان:

1-   ولف لاپینس- مدیر منطقه یی بنیاد فریدریش ایبرت

 

 

}}}}}}}}{{{{{{{{{{{{{

 

به تاریخ هشتم ماه جون، در آستانه برگزاری نشست، کنفرانس مطبوعاتی یی در تالار کنفرانس های خبرگزاری بین المللی انترفاکس آلماآتی برگزار گردید که در آن به نمایندگی از مهمانان افغانی، احمد ولی مسعود و عزیز آریانفر اشتراک  ورزیده بودند.

 

در این جا نخست، تنها نگاهی می افگنیم به کنفرانس رسانه یی که در آستانه برگزاری نشست دایر گریده بود.

 

کنفرانس مطبوعاتی با اشتراک آقایان احمد ولی مسعود، پروفیسور داکتر کنیازیف، عزیز آریانفر و احمد الله وستوک برگزار گردید.

 

قرار بود در این نشست خبری با حضور بیش از پنجاه خبرنگار، آقای داکتر عبدالله- رییس جنبش تغییر و امید و آقای امر الله صالح- وزیر پیشن امنیت افغانستان و نیز شماری دیگر از شخصیت های سیاسی افغانی هم حضور می یافتند که متاسفانه بنا به معاذیری نتوانستند به آلماآتی تشریف بیاورند.

 

کنفرانس خبری با اشتراک بیش از سی تن خبرنگار نزدیک به دو ساعت ادامه یافت که گزارش آن از طریق رسانه های گوناگون تلویزیونی، رادیویی، تارنمایی و چاپی جمهوری قزاقستان و روسیه از جمله تلویزیون های «خبر» و «کسپین» و خبرگزاری «انترفاکس» قزاقستان، «فرغانه رو»ی قرغیزستان و «ریا نووستی» روسیه و دیگر رسانه ها پخش گردید. افزون بر این، در جنب کنفرانس، به روزهای نهم و دهم جون، شماری از خبرگزاران رسانه ها با آقای احمد ولی مسعود و این جانب گفتگوهایی جداگانه انجام دادند. 

 

اینک ترجمه فرازهایی از گفته های آقای احمد ولی مسعود در کنفرانس رسانه یی و دیگر مصاحبه های شان را که در تارنمای های فرغانه رو، تارنمای انترفاکس و ریا نووستی و دیگر رسانه ها بازتاب یافته است، خدمت تقدیم می دارم. آن چه مربوط به اظهارات این کمترین در مصاحبه ها و نشست خبری می گردد، با توجه به آن که گوشه های از آن هم در مقاله ارائه شده زیر نام «سناریوهای تحول اوضاع در افغانستان و راه های برون رفت از بن بست» که در کنفرانس ارائه گردید و نیز سخنرانیم در مرکز مطالعات استراتیژیک ریاست جمهوری در آلماآتی برای کارشناسان برجسته و ارشد این مرکز زیر نام «آنالیز عمیق تحولات در گستره آسیای میانه و پیش بینی  اوضاع در سایه رویدادهای روان در افغانستان»  بازتاب یافته است، از آوردن آن در این جا به منظور جلوگیری از تکرار، خود داری می ورزم.

 

در آغاز، داکتر کنیازیف و آقای وستوک در باره نیاز راه اندازی کنفرانس در این مقطع، اهمیت کنفرانس، دلایل افزایش توجه به مساله سر در گم افغانستان در محافل علمی و ژورنالستیک، و .... سخن گفتند.

 

داکتر کنیازیف گفت: مقصد و وظیفه اصلی برگزاری کنفرانس این است که دیدگاه های جامعه کارشناسی را در قبال مسایل افغانستان بازیافت نموده، حاد ترین جهات را در راستای حل و فصل قضایای افغانستان و تامین امنیت در منطقه پرداز نماییم.

 

سپس خبرنگاران پرسش های خود را از آقایان احمد ولی مسعود و عزیز آریانفر در رابط با مسایل افغانستان مطرح نمودند.

 

پرسش: کابل از کمیته شورای امنیت سازمان ملل می خواهد تا از «لیست سیاه» دست کم نام های چهل و هفت  تن از طالب ها را به اصطلاح خط بزنند. موضع شما در قبال این ابتکار چیست؟

 

آیا کاهش در «لیست سیاه» می تواند بستری را برای گفتگوها با طالبان بگستراند؟

 

 -احمد ولی مسعود: این ابتکار کابل است و ربطی به ما ندارد: آن ها می خواهند تا نام های برخی از طالبان  و اعضای القاعده از لیست سیاه حذف گردد، اما موضع ما روشن و آشکار است: ما هیچگاهی با آدمکشان و کسانی که در خونریزی دست دارند، آشتی نمی کنیم. ما با آنانی در بمب گذاری ها دست دارند، آشتی ناپذیر هستیم.

 

ما نمی خواهیم با جنایتکاران آشتی کنیم  و با حذف نام های آن ها از «لیست سیاه» موافق نیستیم. هرگاه چنین چیزی رخ بدهد، این کار تهدید بیشتری برای کشور و منطقه خواهد بود. برای نمونه محمد کلام الدین یک دهشت افگن بسیار خطرناک است که کشتارهای بسیاری انجام داده است.

 

طالبان- تنها گروه های جنگجو نیستند. آن ها پیروان و رهروان یک دبستان باوری و ایدئولوژیک اند. آن ها دارای یک ایده اند و در راه آن می جنگند. تا به امروز کسی ندیده است که کسی از طالبان صادقانه پای میز مذاکره نشسته باشد.

 

طالبان هرگز تن به مذاکرات نخواهند داد. آن ها ایده یی دارند که در راه آن، بمب گذاران انتحاری خود جان می دهند و از دیگران جان می ستانند و مرگ به ارمغان می آورند. در افغانستان و پاکستان و دیگر جاها همه روزه می شنوید که این آدمکشان حرفه یی چه بمب گذاری های انتحاری و دیگر جنایات سازمانیافته که انجام نمی دهند. آن ها هرگز به آشتی رو نخواهند آورد. چنین واژه یی در قاموس آنان به چشم نمی خورد. از این رو، اگر کسی به آشتی رو می آورد، مطمئنا از اردوگاه طالبان نیست.

 

-        پرسش: پس شما بر آنید که گفتگو با طالبان، در اصل، امکان پذیر نیست؟

 

-احمد ولی مسعود: هنگامی می توان از گفتگوها سخن بر زبان آورد که بستری برای سازش و هماهنگی و همسویی جود داشته باشد. طالبان هرگز در اندیشه کنار آمدن با مردم افغانستان نیستند. در هر گونه مصالحه و گفتگو میان دو کشور، دو سازمان، دو حزب، در یک سخن دو طرف؛ باید یکی از دو طرف از چیزهایی بگذرد و چیزهایی را بپذیرد. برای دستیابی به یک آرمان باید هر دو طرف قربانی هایی بدهند. بهایی بپردازند.

 

روی چه کامپرومایسی می توان در مذاکره با طالبان سنجش داشت؟ در روند مذاکرات باید دو طرف روی یک رشته مسایل به سازش دست یابند. باید چیزهایی بدهند و چیزهایی بگیرند. ما از طالبان چه چیزی می توانیم بگیریم؟ آن ها هم چیزی برای دادن ندارند. مگر طالبان کوچکترین انعطافی برای عقب نشینی از مواضع شان اعلام داشته اند؟

 

حال از این می گذریم که طرف گفتگوها ها روشن نیست چه کسانی هستند و چه چیزهایی برای دادن و گرفتن دارند. ما هیچ چیزی نمی دانیم. ناگفته پیداست که گفتگوها در تاریکی دستاورد روشنی نخواهد داشت.

 

 تا کنون همه گفتگوها با طالبان در تاریکی در پشت پرده ها بوده است و مردم افغانستان نمی داند که در یک دهه گذشته کی با چه کسانی در باره چه چیزی سخن گفته است و بالاخره دستاورد یک دهه مذکره چه است؟ تصورش را بکنید. من به عنوان کسی که دست کم چند دهه در سیاست افغانستان منهمک بوده ام، هیچ چیزی نمی دانم. حال چه رسد به دیگران. این مضحکه را می توان سردرگمی بدآیند محض خواند.

 

محافل و حلقاتی هستند که در پی گردن زدن رهبران و سران طالبان و فرماندهان بومی آنان هستند. این گونه، با گذشت هر روز انقطاب در میان طالبان بیشتر می شود و گروه های بزرگ به چند گروه کوچک مبدل می گرند. این گونه، طرف مذاکرات و آدرس معینی دیده نمی شود. پرسش در این است که با چه کسانی و چه گروه هایی گفتگو کرد؟

 

همچنین میزان صلاحیت مذاکره کنندگان روشن نیست. میزان سود و زیان مذاکرات نیز قابل سنجش و پیمایش نیست. در هر مذاکراتی می توان از پیش روی برخی از نتایج حساب کرد. در این جا همه چیز چنان سر درگم است که هیچ کسی نمی تواند روی چیزی حساب باز کند. یعنی نه طرف گفتگو روشن است، نه موضوع گفتگو و نه مفروض و  نه مطلوب آن. 

 

 اما یک چیز روشن است: طالبان می خواهند که دروازه های آموزش و پرورش بیخی بسته شود. زنان از پویایی های اجتماعی کنار زده شوند. بساط آزادی بیان و دمکراسی– در یک سخن رسانه ها برچیده شود. افغانستان به کانون دهشت افگنی و انبار مواد مخدر و صدور بی ثباتی مبدل گردد.  آن ها به عدالت اجتماعی و ارزش های حقوق بشر هیچ گونه اعتقاد و پابندی ندارند.

 

آن ها از یک سو در برابر حضور نیروهای نظامی خارجی و در کل خارجیان در کشور شعار می دهند  و از سوی دیگر از  همان آغاز خود زمینه ساز آمدن نیروهای خارجی در کشور و منطقه بوده اند.

 

دید من این است که طالبان به عنوان یک کتله انسانی حق دارند دیدگاه های خودشان و ارزش ها و باورهای خود شان را داشته باشند و در چهارچوب سنت های خودشان و خواست های شان زندگی نمایند. نمی دانم چرا برخی ها پافشاری دارند بر کسانی که با دمکراسی و ارزش های دیگر پذیرفته شده از سوی جوامع متمدن سر سازش ندارند و تازه سر ستیز دارند؛ با ابزارهای دمکراتیک و با زبان دیگر که برای شان آشنا نیست، سخن بگویند. این یک ابسرود است. بگذار آن ها در جاهای خود شان حاکمیت های طالبی داشته باشند. 

 

برعکس، در جاهای که مردم دمکراسی را می پذیرند و برداشت هایی- بگذار هرچند هم نه بسیار همخوان با آن چه که در غرب، از دمکراسی دارند، بیایند با مردم از ارزش های نوین سخن بگویند. روشن است در چنین فضایی نمی شود از دولت مرکزی و نظم سراسری سخن گفت. بگذار هر کس در جایگاهی باشد که خود می پسندد و برای خود سودمند می پندارد. نباید به زور چیزی را بر کسی تحمیل کرد. هر کس می خواهد در چهارچوب ارزش های طالبی بود و باش داشته باشد، برود و هرکسی می خواهد در سایه یک نظام بالنسبه آزاد و معتدل در هماهنگی با ارزش ها و باورهای آیینی زندگی نماید، بفرماید.

 

یک جانب یک الگوی تند و خشونت بار را ارائه می دهد و می خواهد ارزش های خود را با ابزارهای سخت ابزاری همچون جنگ، آدمکشی، خشونت، دهشت افگنی، عملیات انتحاری، زورگویی، با راهکارهای غیر قانونی و نامشروع با تکیه به دشمنان بیرونی پیاده کند و از زبان تفنگ سخن بزند. ابزارهای آنان نیز قاچاق مواد مخدر و جنگ افزار  و منابع نامشروع است.

 

راهبرد و راهکار جانب دیگر، مسامحه، تفاهم، صلح، توسعه، قانون پذیری، آشتی، عدالت، برابری، حقوق شهروندی، برادری، دمکراسی، دادن حقوق برای زنان، گسترش آموزش و پرورش سراسری از جمله برای زنان، پابندی به ارزش ها و باورهای آیینی خودی و همچنین نورم های پذیرفته شده از سوی جامعه جهانی است.

 

این دو دبستان متفاوت است. در اوضاعی که نظام های ارزشی دو طرف به این پیمانه از هم دور است، چه جایی برای دستیابی به همسویی می ماند؟   

 

با این هم هستند کسانی که پس از گذشت یک دهه آزگار باز هم به رسیدن به تفاهم باورمند اند. چنین چیزی درخور شرح و بیان نیست و من در وضعیتی نیستم که در این جا برای شما در زمینه تبصره یی داشته باشم. بهتر است خود تان برداشت های خود را در زمینه داشته باشید. (به قول معروف تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

 

-        پرسش: از دید شما، برای دستیابی به پیروزی در برابر مواد مخدر در افغانستان به چه چیزی نیاز است؟

 

-        احمد ولی مسعود: این امر بستگی به اراده سیاسی دولت افغانستان دارد. کابل باید در نابودسازی مواد مخدر و مبارزه با قاچاق مواد مخدر تصمیم جدی بگیرد.

 

در پیرامون رئيس جمهور کسانی هستند که آشکارا در قاچاق مواد مخدر دست دارند. حال که رئيس جمهور تصمیم نمی گیرد که گلیم قاچاق را برچیند، پس چگونه می توان در باره مبارزه با قاچاق مواد مخدر سخن گفت؟کدام مبارزه؟ کدام پیروزی؟

 

تا به امروز ، هیچ قاچاقبر بزرگی نه دستگیر و بازداشت شده و نه با کدام مجازاتی روبرو شده است. لذا در گام نخست باید پنج قاچاقبر- پنج سرکرده اصلی باندهای مواد مخدر بازداشت و به پنجه قانون سپرده شوند. آن گاه تولید مواد مخدر به شدت پایین خواهد آمد. مادامی که کار بر همین روال باشد و سرکرده های باندها از پشتیبانی و چتر حمایتی محکم برخوردار باشند، داشتن انتظار بهبود در زمینه بیهوده است.

 

روشن است برای روستاییان ساده، کشت مواد مخدر سود آور است و برای به دست آوردن پول بسیار دست از این کار بر نخواهند داشت.

 

راه های بسیاری برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر هست. متاسفانه، در ده سال فرمانروایی کرزی در افغانستان، با توجه به سهل انگاری و کرنش ایشان در برابر قاچاقچیان بزرگ، تولید و قاچاق مواد مخدر به کسب و کار بسیار بزرگ و پر رونقی برای جنوب کشور تبدیل شده است. برخی از محافل خارجی هم که بیشتر به دنبال سرمایه گذاری سیاسی (متاسفانه نه اقتصادی) در افغانستان اند، شاید به این باور باشند که چنین سازوکاری شاید بتواند چنین کاستی یی را جبران کند.

 

-        پرسش: هنگامی که مقامات قزاقستان تصمیم به گسیل چهار تن کارشناس نظامی به افغانستان گرفتند، طالبان اعلامیه  تهدیدآمیزی علیه جمهوری قزاقستان پخش کردند. از دید شما  این تهدید تا چه اندازه  جدی است؟

 

- پاسخ:  بد امنی در افغانستان در آینده می تواند به قزاقستان نیز سرایت کند. ببینید، در این جا سخن بر سر طالبان نیست. طالبان تنها یک نام است. فاجعه بارها بزرگتر از آن چه است که تصور می شود. سخن بر سر ساختارهای بسیار پیچیده است. روشن است هرگاه قزاقستان از تصمیم خود بر نگردد، تهدید برایش بس جدی خواهد بود و تنها به روی کاغذ نخواهد ماند. 

 

طالبان تنها یک گروهبندی رزمنده و جنگجو نیست. آن ها حامیان مالی و شبکه ها و پایگاه های بس گسترده یی در پاکستان و کشورهای دیگر دارند. طالبان را به عنوان یک ابزار  تهدید برای قزاقستان، روسیه و چین نگه داشته اند. محافلی هستند که در این کار ذینفع می باشند.

 

هرگاه طالبان به تدریج از جنوب افغانستان موفق به تصرف شمال کشور شوند، آن گاه به قلمرو تاجیکستان، ازبیکستان و قرغیزستان سرازیر خواهند شد و پس از آن، قزاقستان هدف بعدی خواهد بود.

(یادداشت گزارنده: به تاریخ دوازدهم جون کسی به من گفت که سنای قزاقستان موضوع گسیل چهار کارشناس نظامی قزاقستانی به افغانستان را نپذیرفته است).

 

پرسش: برخی از آگاهان بر این باورند که ایالات متحده وارد فاز خروج مشروط خود از افغانستان  گردیده است. از این رو، تلاش خواهد کرد تا پایگاه های نظامی دایمی خود را در کشورهای ضعیف آسیای مرکزی برپا نماید. نظر شما در زمینه چه است؟

 

احمد ولی-  موضع اوباما و استراتیژی امریکا در افغانستان در حال تغییر و ویرایش است و هر شش ماه یک بار بازنگری می شود. بنا بر این، می توان انتظار همه چیز را داشت. از جمله تلاش برای ایجاد پایگاه های نظامی در منطقه- در کشورهای تاجیکستان و قرقیزستان و نیز در شمال افغانستان. 

باشندگان شمال افغانستان خواهان صلح  اند و اگر حضور  امریکایی ها منجر به استقرار صلح و ثبات در شمال کشور و تضمین صلح و ثبات در منطقه گردد، مخالف چنین چیزی نخواهند بود.

 

پرسش: از نگاه شما برای آوردن ثبات در کشور، بازنگری در قانون اساسی کشور لازمی است یا نه؟

 

پاسخ-   قانون اساسی افغانستان نیازمند تغییر است. از این رو، باید آن را اصلاح کرد. این یکی از شرط  های حتمی برای برقراری صلح در کشور است. مشکل اصلی در افغانستان- تمرکز تمام قدرت در دست یک نفر و و در دست یک گروه خاص است. تا چنین چیزی اصلاح نشود، ممکن نیست آرامش به کشور باز گردد.

 

پرسش: راه برونرفت از بحران را در چه می بینید؟

 

احمد ولی مسعود- ممکن است راه های بسیاری را در نظر گرفت. برای مثال، برخی از کارشناسان بر آن  اند که نخستین گام در این راستا اعاده موقف بیطرفی افغانستان زیر چتر سازمان ملل است.

 

پس از نابودی تروریست شماره 1- اسامه بن لادن به دست کماندوها و تفنگداران دریایی امریکا، این کشور به هدف اصلی اعلامی خود رسیده است. مگر با این هم مساله موعد حضور نیروهای ائتلاف بین المللی در افغانستان هنوز باز است. و پرونده مختومه نشده است.

 

اسامه دیگر نیست. شاید بتوان حذف او را پیروزی ایالات متحده شمرد. اما این را نمی توان چونان پیروزی مردم افغانستان ارزیابی کرد. ما هنوز تا پیروزی راه دشواری را پیش رو داریم. مبارزه ما با در عرصه نبرد با دهشت افگنی و تندروی تا پیروزی نهایی ادامه خواهد یافت.

 

 دبیر کل ناتو- آندرس فو راسموسن، در اواخر ماه می گفت که فرایند انتقال مسوولیت های امنیتی در افغانستان به خود افغان ها در اواخر جون 2011 آغاز خواهد شد. پایان این فرایند برای پایان 2014 برنامه ریزی شده  است.

 

مبارزه سیاسی ما در برابر کرزی یک پدیده طبیعی درونی کشور ما است. متاسفانه آقای کرزی در ده سال گذشته نتوانست با بهره گیری از بستر مناسب به یک شخصیت محوری در تراز ملی مبدل شود. هم مردم خسته از جنگ و نامردمی های طالبان خواهان صلح و ثبات و ایجاد یک دولت فراگیر ملی پیرامون یکی از شخصیت ها بودند و هم جامعه جهانی کمک های بی سابقه یی را به دسترس دولت افغانستان گذاشت.

 

متاسفانه ایشان نتوانستند از این فرصت نیکو بهره برداری بایسته نمایند و بدبختانه امروز کشور به سوی بحران برگشت ناپذیری روان است. امیدهای مردم به نومیدی مبدل گردیده و کسی به آینده باور ندارد. تروریزم ریشه کن نشده، باورمندی و پابندی به قانون وجود ندارد. فساد بیداد می کند و .....

 

متاسفانه آقای کرزی اعتماد مردم را از دست داده است و از محبوبیت او به شدت کاسته شده است. برای نمونه دست کم بیست شخصیت بزرگ جهادی و مطرح در کشور در انتخابات پیرامون کرزی حلقه زده بودند و روشن است بخش بیشتر آرا را درست همین چهره ها به او به ارمغان آوردند. پرسشی که مطرح می گردد، این است که پس مقدار رای آقای کرزی چند است؟

 

باور دارم ما در انتخابات آینده بر تیم آقای کرزی حتمی پیروز می شویم.  بر تیمی که راهبرد و راهکار  و برنامه مشخصی برای کشور و کشیدن آن از بحران ندارد و همین گونه دستاورد روشنی از یک  دهه کار در دولت افغانستان.

 

}}}}}}}}}}}}{{{{{{{{{{{{{{{{{

 

کار کنفرانس بامداد روز نهم جون آغاز گردید. پروفیسور داکتر الکساندر کنیازیف گرداننده نشست در آغاز با گشایش نشست و خوشامدگویی به مهمانان، از آنان خواست به پا برخیزند و به یاد جنرال داوود داودد که از او برای اشتراک در کنفرانس دعوت شده بود و در اثر حادثه جانگذاز و دلخراش تروریستی به دست دهشت افگنان شهید شد، با یک دقیقه سکوت یاد او را گرامی دارند.

 

سپس بانو عالیه تورسون مرادوا- نماینده حاکمیت شهر آلماآتی سخنرانی خوشامد گویی خود را ایراد کرد و از کمک های دولت قزاقستان به افغانستان و کمک های حاکمیت شهر به پناهگزینان و دانشجویان افغانی باشنده آلماآتی یاد کرد. وی گفت مطابق میثاق های بین المللی از جمله کنوانسیون وین باید مهاجران در ساختارهای اجتماعی کشورهای میزبان همگرایی و همگونی پیدا نمایند.

 

آن گاه رشته سخن به آقای احمد ولی مسعود سپرده شد و ایشان به نمایندگی از مهمانان از برگزار کنندگان نشست سپاسگزاری کردند.

 

در همین بخش گشایی، پروفیسور داکتر ولادیمیر پلاستون- استاد در دانشگاه شهر نووسیبیرسک به مهمانان خوشامد گفت.

 

در پایان بخش گشایشی نشست، آقای احمدالله وستوک- رییس انجمن «آریانا» در آلماآتی  نیز به مهمانان خوش آمد گفت. به باور آقای وستوک، افغانستان برای چندی به یک حکومت نظامی موقت نیاز دارد تا زمینه را برای به میان آمدن یک دولت فراگیر و دمکراتیک ملی فراهم گرداند. به گفته او در باره توان طالبان پیوسته بزرگنمایی می شود و اگر اراده جدی جامعه بین المللی برای استقرار صلح و ثبات در کشور باشد، تجربه تاریخ ثابت ساخته است که در صورت ارائه کمک های موثر، افغان ها می توانند از کشور و ارزش های شان دفاع نمایند.

 

آن گاه بخش کارشناسی کنفرانس آغاز گردید. گرداننده نخست این بخش، این کمترین بود که رو به مهمانان گفتم:

 

برای من جای بسی خشنودی است که در شهر زمردین آلماآتی، در چنو همایش خجسته در خدمت دوستان هستم. با بهره گیری از فرصت، از برگزار کنندگان همایش، به ویژه جناب آقای پروفیسور کنیازیف و نیز مهمان نوازی سنتی (قزاقستانی، روسی، قرغیزستانی و افغانی) ایشان ابراز سپاس می نمایم.

 

اوضاع در افغانستان بسیار پیچیده، سر درگم و خطرناک است. این درست همان موردی است که در آن شمار پرسش ها بیشتر از پاسخ ها است. همه برای جستجوی پاسخدهی به این پرسش ها آمده ایم. به گونه یی که می گویند، جوینده یابنده است، می کوشیم دست به دست هم داده و راه هایی برای برونرفت از این وضیعت اندوهبار بیابیم.

 

ثبات افغانستان- ثبات آسیای میانه است. در افغانستان جنگ اعلام ناشده یی روان است که با گذشت هر روز ابعاد پیچیده تر و چند لایه تری به خود می گیرد. به هر رو، برای صرفه جویی وقت از حرف به عمل می رویم و رشته سخن را به دست سخنرانان گرامی می سپاریم. 

 

سخنران نخست، داکتر کنستانتین سریوژکین در مقاله یی که زیر نام «افغانستان: چالش ها و تهدیداتبرای آسیای میانه» ارائه کرد، گفت:

 

افغانستان سال هاست که چونان کانون تهدیدات برای آسیای میانه به شمار می رود. این تهدیدات هم ریشه های اجتماعی- اقتصادی و هم سیاسی دارند. از سوی هم برخاسته از آن بازی جیوپولیتیکی یی اند که در آن هم به خود افغانستان و هم به جنگجویانی که در گستره آن حضور دارند، نقش های بس ویژه یی سپرده شده است.

 

به باور سیرویوژکین، همه تهدیدات برخاسته از افغانستان را می توان به چند دسته تقسیم کرد:

 

1-   گروه نخست تهدیدات(تهدیدات کنونی) :

این گروه تهدیدات با پنج عامل پیوند دارند:

-      نگه داشتن افغانستان همچون پایگاه اصلی آموزش دهشت افگنان از جمله گروه های تندرو و رادیکالی که بی ثبات سازی آسیای میانه و سرنگونی رژیم های حاکم بر آن و برپایی نظام خلافت اسلامی  در گستره آسیای میانه وظیفه شان است.

-      نگه داشتن افغانستان چونان کانون اصلی تولید مواد مخدر و صدور آن به بازارهای جهانی به ویژه روسیه از راه آسیای میانه. کنون نزدیک به 5/3 میلیون نفر دست اندر کار تولید، قاچاق و صدور مواد مخدر اند و این 15 درصد باشندگان را در بر می گیرد. تولید مواد مخدر  در افغانستان و کشورهای همسایه آن به رقم نجومی 12000 تن در سال رسیده است. در این کار هم بخشی از نیروهای بین المللی و هم نخبگان سیاسی امریکا و افغانستان دست دارند. مرزهای افغانستان با پاکستان و تاجیکستان شفاف است.

 

-      واژگونی احتمالی دولت کرزی پس از خروج ناگهانی و سریع نیروهای غربی، بازگشت طالبان و درگرفتن جنگ داخلی و این گونه رو به رو شدن آسیای میانه با تهدید بی ثباتی فزاینده

 

-      پیچیده تر شدن اوضاع در پاکستان و افزایش خطر افتادن جنگ افزارهای هسته یی به دست تندروان. می توان گفت که کنون اوضاع در پاکستان بدتر از افغانستان است.

-      بدخیم شدن اوضاع در افغانستان به مرور بیرون برآمدن امریکایی ها حتا به گونه تدریجی- بگذار هرگاه پایگاه های خود را هم نگهدارند.

 

2-   گروه دوم تهدیدات:

-      تهدیدات نظامی– جیو استراتیژیک: امریکا با زیر پا گذاشتن موازین بین المللی به بهانه مبارزه با تروریسم در ده سال گذشته در افغانستان تخته خیز ضربتی یی ایجاد نموده است که به آن کشور امکان می دهد  در صورت نیاز بسیار به سرعت گروهبندی بسیار نیرومندی را در مرزهای جنوبی جامعه کشورهای همسود متمرکز نماید.

 

-      استقرار نیروهای امریکایی در شمال افغانستان و در واکنش به آن افزایش حضور طالبان و دیگر تندروان در شمال و در پیوند با آن افزایش بدامنی و گسترش نبردها در شمال و در یک سخن  افزایش امکان لغزیدن بحران از افغانستان به آسیای میانه که نشانه های آن را در این اواخر به چشم می بینیم. به ویژه خطر واگیرشدن وبای طالبانیسم در وادی فرغانه بسیار جدی است.

 

-      مبدل شدن افغانستان و پاکستان به گستره واحد بد امنی و بی ثباتی در صورت شکست نهایی غرب و در پیوند با آن تبارز طالبان از یک نیروی دهشت افگن به شکل جنبش پیروزمند آزادیبخش ملی که الگوبرداری از آن برای آسیای میانه بسیار خطرناک است. زیرا در صورت پیروزی طالبان، تندروان آسیای میانه امید بیشتری به پیروزی پیدا خواهند نمود و سرنگونی ساختارهای حاکم بر منطقه را بسیار سهل خواهند انگاشت. 

 

سیرویوژکین راه برونرفت از این گرداب خطرناک را چنین می پندارد:

با توجه به این که در بازی خونبار افغانستان پرهای رنگ  همه در دست طالبان و پاکستان است، هرگونه گفتگو و آشتی با طالبان بیهوده و نومید کننده است.

همچنین با توجه به این که هر دولتی که در افغانستان باشد، چه دولت کنونی یا دولت دیگری که به جای آن بیاید، وابسته به خارج خواهد بود، نباید در رفتارهای خود دچار توهم شویم. ما در درون افغانستان نمی توانیم با گروه های تندرو مبارزه کنیم و برزمیم. از این رو، برای جلوگیری از سرازیری اندیشه های رادیکال و مواد مخدر، بایسته است تا سازمان شانگهای دست به اقدامات پیشگیرانه زیر بیازد:

1-   در شمال افغانستان در اندیشه ایجاد یک نوار حایل (بوفر) باشد و تا جای امکان به آن کمک های همه جانبه نماید.

2-     در امتداد مرزهای افغانستان با جمهوری های آسیای میانه با بستن سراسری مرزها، یک دیوار رخنه ناپذیر با استقرار نیروهای سازمان امنیت دسته جمعی بکشد.

  

 

سخنران بعدی، داکتر اولگ اوستالپوفسکی- کارشناس ازبیکستانی، در سخنرانی خود زیر نام «ایجاد «نوار حایل» در شمال افغانستان: بررسی جوانب مثبت و منفی طرح» گفت:

 

«بی ثباتی مزمن در افغانستان این توان را دارد که بتواند در هر آن به کشورهای همسایه از جمله آسیای میانه فرافگنی شود. این امر تمایلات بیخی قابل درک و قانونمندانه یی را در کشورهای منطقه بر می انگیزد تا در اندیشه امنیت ملی خود برآیند.

 

در این پیوند، در محافل کارشناسی و حلقات خبرگان و آگاهان جر و بحث هایی به راه می افتد مبنی بر اندیشه کشیدن نوارهای امنیتی- «کمربند های بهداشتی» در استان های شمالی افغانستان. خوب، حال که کابل توان کنترل کشور را ندارد، به سود امنیت کشورهای آسیای میانه خواهد بود تا در استان های شمالی، نوارهای امنیتی یی بکشند در سیمای گستره حایل (بوفر) بر سر راه گسترش پیامدهای منازعه درونی افغانستان بر کشورهای همسایه. 

 

استولپوفسکی به این باور است که شماری از فاکت های عینی می توانند به کشیدن این نوار حایل کمک کنند:

1-   پیوندهای سنتی میان استان های شمالی افغانستان و جمهوری های آسیای میانه، میان باشندگان شمال افغانستان و همتباران ازبیکی، ترکمنی و تاجیکی شان

2-    مناسبات نیکی که میان سیاستمداران و رهبران بومی سیاسی- نظامی شمالیان و روسیه، تاجیکستان، ازبیکستان و ترکمنستان وجود دارد.

3-   ذینفع بودن باشندگان شمال در تحکیم پیوندهای اقتصادی، بازرگانی و انرژیتیک با جمهوری های آسیای میانه.

از این رو، برپایی یک «دیوار چین» با ثبات در شمال افغانستان در سیمای نوار حایل در برابر رخنه تندروی و دهشت افگنی که خطر آن بسیار بزرگ است، نیاز تاریخی است.

 

نمونه عطاء محمد نور در مزار شریف به خوبی نشان می دهد که می شود اوضاع را در شمال زیر کنترل درآورد. باید این  الگو در سراسر شمال نمونه برداری شود.

 

گرایش دولت پشتونی حاکم بر کابل به غرب، موجب گرایش باشندگان شمال به کشورهای دیگر می گردد. این گونه گرایش های گریز از مرکز هنگامی که در جمهوری های آسیای میانه گرایش های تند تبارگرایی شدت گرفته است، بسیار خطرناک می باشد. واقعیت این است که به رغم همه مسایل تمایلات غرب ستیزانه رو به افزایش است. درست مانند پاکستان و ترکیه و جهان عرب.

 

اندیشه برپایی تسلط مطلقه پشتون ها بر سراسر افغانستان و همه پهنه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بازرگانی و نظامی- امنیتی کشور که از سوی پشتون های حاکم با حمایت خارجی دنبال می شود، از یک سو باشندگان شمال کشور و از سوی دیگر حاکمان پاکستان را (که از پاگیری اندیشه پشتونستان بزرگ در هراس اند)، بر آن وا داشته است که در برابر این اندیشه افراطی فزونخواهانه بر خیزند.

 

در مورد نخست کار به گسیختگی کامل شیرازه کشور و فروپاشی آن به سگمنت های تباری، زبانی و مذهبی کشیده است و در مورد دوم به پشتیبانی بیشتر پاکستان از طالبان و دیگر تندروان پشتون که در نتیجه نوار پشتون نشین دو کشور را به تنور داغ نبردهای بی پایان مبدل گردانیده است.

 

با این همه، کشیدن نوار امن در شمال افغانستان پیامدهای منفی یی را نیز به دنبال خواهد داشت:

1-   خودمختاری گسترده شمال افغانستان زمینه فروپاشی افغانستان به دو بخش شمالی و جنوبی را فراهم خواهد گردانید که در این حال جنوب می تواند به گستره کنترل ناپذیر تولید مواد مخدر و پرورش دهشت افگنی لگام گسیخته مبدل گردد.

2-   درگیری های میان تباری در بین باشندگان شمال- ازبیک ها، تاجیک ها و ترکمن ها می تواند رقابت های میان تباری بر شالوده زبان و قومیت را در میان خود کشورهای آسیای میانه  که بی آن هم در آستانه درگیری های بی پایان تباری و زبانی اند، سخت دامن بزند.

3-   چنین بر می آید که با افزایش نفوذ غرب در افغانستان، تاثیر روسیه و چین بر آسیای میانه بیشتر گردد.

 

با توجه به همه این ها، اعاده استاتوس بیطرفی افغانستان با حفظ تمامیت ارضی آن با روی کار آوردن یک دولت فراگیر ملی با حفظ توازن منافع همه بازیگران خارجی و منطقه یی، می تواند چونان تنها راه برونرفت از این بن بست خطرناک ارزیابی شود.

 

آقای احمد ولی مسعود در سخنرانی خود گفت: «با آن که یک دهه آزگار از حضور نیروهای ائتلاف بین المللی می گذرد، تا کنون نشانه هایی دال بر برآورده شدن هدف نخستین- ریشه کن سازی دهشت افگنی که دستیاب نشده است، به چشم نمی خورد. حال می گذریم از این که در این اواخر آوازه هایی از گفتگوها با طالبان شنیده می شود. ریشه کن ساختن تروریسم در افغانستان نباید تنها دغدغه ما انگاشته شود. این یک دردسر جهانی است که مشارکت جهانی را ایجاب می کند.

 

در درون کشور تحولات و دگردیسی های جدی یی رخ می دهد. دولت مرکزی بسیار ناتوان است. تنش های اجتماعی بسیار ژرف است و فساد بیداد می کند.

 

یکی از دلایل منازعات پیوسته در افغانستان این است که هر بار تلاش به خرج داده می شود تا قدرت در دست یک نفر و یک طیف خاص متمرکر گردد. این گونه، فرصت مشارکت گسترده لایه های گسترده مردم در رهبری دولت و تصمیمگیری ها از دست می رود.

 

ما به دی سنترالیزاسیون معین و دادن صلاحیت ها به استان ها با شرط حفظ وحدت کشور نیاز داریم.

 

سی سال جنگ پیهم و حاکمیت رژیم های رنگارنگ، منجر به پدیدآیی یک افغانستان بیخی نو شده است که از افغانستان سنتی پیشین (سده های بیستم و نزدهم) تفاوت ریشه یی دارد. نیروهای نو و نخبگان نوی در صحنه سیاسی پدید آمده اند. برای آرامش و ثبات در کشور بایسته است تا میان نیروهای نو و سنتی موازنه برقرار گردد و برای همه شانس برابری در مشارکت در زندگی سیاسی داده شود. در درون جامعه نیز به تفاهم میان لایه های گوناگون باشندگان نیاز است.

 

کنون افغانستان در محراق همه روندها قرار گرفته است. این که به سوی بهبود می رود یا پیچیدگی بیشتر باید اندیشید. دولت افغانستان بر آن است که کشور به سوی بهبود پیش می رود. من برعکس بر آنم که هر گاه وضع بدین منوال پیش برود، دردمندانه مبنایی برای خوشبینی نداریم و به سوی بحران پیش می رویم. هم از بیرون قدرت هایی هستند که اوضاع را کارگردانی می کنند و هم در داخل مراکز متعدد قدرت و تصمیمگیری هست. این گونه، بازیگران مختلف روی صحنه برآمده اند که بر پایه سناریوهای مختلف بازی می کنند.

برخی بر آن اند که کشور بار دیگر میدانگاه بازی بزرگ گردیده است. البته، این برای ما پدیده نوی نیست. در درازای تاریخ کشور ما کارزار بازی بزرگ بوده است.

 

بر سر این که ساختار کنونی پابرجا بماند، در کشور تفاهم نیست.

 

تولید مواد مخدر بیداد می کند. نشانه یی هم از عزم جدی دولت در ریشه کن کردن این پدیده شوم دیده نمی شود.

 

مساله مشروعیت دولت نیز کماکان زیر سوال است. فراموش نباید کرد که در انتخابات تقلبات بسیار گسترده یی صورت گرفت. بانو کلینتن هم به کابل آمد و گفت- این رییس جمهور شماست!

 

پرسش اصلی این است که چگونه می توان به صلح دست یافت. رقابت میان نخبگان سیاسی و قومی شدن گرفته است. در آغاز امیدواری بود که شاید بتوانیم به سازش ملی دست بیابیم. مگر کرزی بازی را عوض کرد و کوشید با کنار زدن رقیبان یکه تاز میدان شود. برای چندی در ظاهر موفق هم شد اما نتوانست. مگر می شود در یک بازی گروهی یا تیمی تنها یک نفر بازی نماید؟

 

او می خواست کشور را به گذشته برگرداند و به انحصارگرایی رو آورد. غافل از این که در گذشته پایه های مشروعیت سنتی بود. امروز در یک جامعه مدرن یا حد اقل جامعه یی که می خواهد به سوی مدرنیه پیش برود، روشن است در کنار پایه های مشروعیت سنتی به پایه های مشروعیت نوین نیاز داریم.

 

در نظام شاهی، شاه سایه خدا شمرده می شد و الولامر بود و اطاعت از وی هم (از دیدگاه شرعی) واجب. در آن اوضاع، قدرت در دست یک نفر و یک خاندان بود. روشن است در آن شرایط فضا برای مردم باز نبود. تازه اکثریت مردم هم بیسواد بودند و فاقد دیگاه های سیاسی. حال می گذریم از این که سیستم ریاستی هم در کشور کارایی ندارد. یعنی نه رهبری کارایی دارد و نه نظام.

 

با توجه به ناکارآیی ساختار، نیاز به دگرگونی ساختار داریم. البته در پهلوی مشروعیت بخشیدن به رهبری. البته کشور نباید چندپاره شود. ما باید افغانستان نوین را به گونه یی پایه گذاری کنیم که در عین خودگردانی ولایات، مرکزیت نیرومند داشته باشد.

 

آن چه مربوط به طالبان می گردد، دشواری در این است که نظام ارزشی آنان با ارزش های جامعه متمدن ناسازگار است. آن ها به حقوق زن، حقوق بشر و سایر ارزش های دمکراتیک باور ندارند. برداشت و قرائت آن ها از اسلام با برداشت و قرائت ما از اسلام متفاوت است. ما به یک اسلام میانه رو و معتدل باور داریم. نگاه ما به اسلام یک نگاه نرم ابزاری است. برعکس، قرائت آن ها از اسلام خشونت آمیز و سخت ابزاری است. گره زدن این دو قرائت بسیار دشوار است.

 

در بعد بازسازی افغانستان میلیاردها دالر به نام افغانستان کشیده می شود و به ما به اصطلاح از گاو غدود می رسد.

 

ببینید ما در بسیاری از مسایل شانس انتخاب یا تصمیمگیری نداریم. برای مثال در همان آغاز در نشست بن آقای خلیل زاد گفت که تنها نظام پذیرا برای افغانستان نظام ریاستی است. این گونه ما را در برابر گزینش نظامی قرار داد که خواست کشورهای بزرگ بود. کژروی درست از همان روند بن آغاز گردید. از همین رو هم است که این کاروان به سر منزل مقصود نمی رسد.

 

در لویه جرگه نیز به ما شانس انتخاب نگذاشتند. و کنون پس از گذشت ده سال همین گونه ما با دست های بسته مانده ایم. مگر دمکراسی به ما زبان باز داده است و می توانیم بگوییم که این سیستم کارایی ندارد.

 

باید در افغانستان به سیستم پدرسالاری پایان دهیم. باید به استبداد تک فردی پایان ببخشیم کرزی به ساختارها باور ندارد و می خواهد کشور را تک فردی رهبری نماید. ببینید تا کنون حتا شهردارها هم از سوی کرزی گماشته می شوند. در چنین اوضعی از کدام دمکراسی می توان سخن زد؟ کرزی به سوی کیش شخصیت پیش می رود.  این دیگر غیر قابل تحمل است. باید قدرت به یک شورای انتقالی یا موقت انتقال داده شود.

 

درست است که دستاوردهایی داریم. اما همه چیز کاسمیتیک است و بسیار شکننده. الیمنیناسیون (راندن) رقیبان سیاسی و فساد در افغانستان به یک پدیده مطلق مبدل گردیده است.  

 

حال که جامعه جهانی حضور د ارد، کار بدین منوال است تصورش را بکیند که بدون حضور آن ها کار به کجا خواهد کشید؟

 

آقای ولف لاپینس- هماهنگ کننده بنیاد فریدریش ایبرت در سخنرانیش خاطرنشان ساخت که «از من نباید در این جا منتظر دادن نسخه برای حل مسایل سردرگم افغانستان باشید. اعتراف می کنم که من بیشتر پرسش هایی برای مطرح کردن دارم تا آمادگی برای دادن پاسخ ها. از این رو، ترجیح می دهم بیشتر بشنوم تا بگویم. شاید بتوانم پاسخ هایی برای انبوه پرسش هایم بیابم.

 

 پس از کشته شدن بن لادن، کنکاش های تندی بر سر برونبری سریع و بی چون و چرای سپاهیان ناتو درگرفته است. چون از دیدگاه حقوق بین المللی، وظیفه نیروهای آیساف درست همین نابودی بن لادن بود.

 

از دید ما افغانستان کماکان چونان یک کشور در حال فروپاشی و فروریزی است که امنیت سراسر منطقه را به چالش می کشاند.

 

جان گرفتن دوباره طالبان و هماهنگی میان گروه های رنگارنگ طالبان افغانی و پاکستانی، گواه بر آن است که تهدید همچنان پا برجاست.

 

در واقع، نگاه ارتش پاکستان به افغانستان همان نگاه عمق راهبردی در برابر هند است.

 

کشته شدن بن لادن را نباید به عنوان پایان کار و پایان ماموریت ناتو ارزیابی کرد. هنوز هم صد تا دو صد نفر از اعضای القاعده در افغانستان مانده اند.

 

قطعنامه 1386 سال 2001 سازمان ملل، حضور نیروهای آیساف را در افغانستان تا پایان ماموریت توجیه می نماید. به حضور در افغانستان تا هنگامی نیاز است که تهدیدات بر امنیت جهانی زدوده شود.

 

شاید در آینده ناتو نیروهای زمینی خود را بیرون ببرد و به داشتن چند پایگاه هوایی بسنده کند و مانند لیبی به عملیات هوایی در سرکوب تندروان و پشتیبانی از نیروهای افغانی بپردازد. درس لیبی تا اندازه یی موثریت چنین روشی را چونان راهکار و شاید هم راهبرد تایید می کند.

 

در کنفرانس مونشن به کرزی گفته شد که یک ارتش سیصد هزار نفری تشکیل دهد. ما هم پشتیبانی هوایی را تامین می کنیم.

 

باید در نظر داشت که تروریسم انترنتی هم بسیار خطرناک  است که همکاری جهانی را ایجاب می کند.

 

نمایندگان دستگاه دیپلماسی و دیگر ادارات امریکایی پیوسته با میانجیگری آلمان با طالبان دیدار و گفتگو می کنند. مگر تردید دارم که در فارمات حقوق بین المللی بتوان با طالبان به تفاهم دست یافت.

 

سخنران دیگر، پروفیسور داکتر یوری کاژوکین- رییس پیشین مرکز مطالعات راهبردی فدراسیون روسیه بود. داکتر کاژوکین در سخنرانی کوتاه مگر بس مشخص خود گفت: «کنون دیگر مفهوم «بازی بزرگ» در کانتکست آن چه که در افغانستان رو می دهد، و می گذرد، گویای هیچ چیزی نیست. باید تعریف دیگری از اوضاع ارائه گردد. درست بازتعریف بازی روان می تواند تصویر روشنتری را پرداز نماید.

 

بحران افغانستان را باید در متن کشاکش های بزرگ جهانی جستجو کرد. دشواری در آن است که شیار بس بزرگی میان بنیه و توان جنگی امریکا و دیگر قدرت ها از جمله روسیه هست و این شیار با گذشت هر روز ژرف تر و پهناورتر می شود. پارادکس در آن است که در عین حال توان اقتصادی امریکا رو به کمرنگ شدن است.

 

این کار روسیه را وا می دارد تا به گسترش نیروهای راهبردی هسته یی خود رو بیاورد و به ویژه به تقویت توان موشکی خود بیفزاید. چنین چیزی خطر درگرفتن دوباره مسابقات تسلیحاتی و یک جنگ سرد دیگر را  چونان پیامد ناگزیر آن در پی خواهد داشت. در این حال، امریکا حاضر نیست پیشرفت های تازه خود در زمینه فناوری های نو را حتا در دسترس نزدیک ترین متحدان خود بگذارد.

 

آن چه به بعد نظامی مساله می شود، بیشتر بحث بر سر تنیدن شبکه های جهانگیر پدافند موشکی است که اروپا تنها بخشی از آن است.  اوضاعی پدید آمده است که هیچ کشوری نمی تواند جلو امریکا را بگیرد. به شمول متحدان آن کشور.

 

هدف امریکا این است که هیچ موشکی بالستیک به سرزمین امریکا نرسد تا بتواند این گونه امنیت خود را وقایه نماید. هرگاه چنین برنامه یی عملی گردد، روسیه و چین، چیزهای بسیاری را از دست خواهند داد. حتا متحدان امریکا نیز آزادی خود را خواهند باخت.

 

روشن است روسیه در برابر چنین تهدیدی دست روی دست نخواهند گذاشت. این گونه، امنیت سراسری جهان بار دیگر در معرض چالش های بزرگی قرار گرفته است.

 

در این کانتکست مهم است که ببینیم که آیا بحران افغانستان پیش از پایان پروژه تنیدن شبکه جهانشمول پدافند موشکی حل می شود، یا پس از آن؟

 

افغانستان برای امریکا آزمایشگاه بی نظیری است از دیدگاه نظامی- فنی. از این رو، بخش چشمگیر استبلشمنت نظامی امریکا با برونبری سپاهیان از افغانستان مخالفت خواهند ورزید. چون این کشور تخته خیز خوبی است برای آوردن فشار بر چین، روسیه، ایران و هند.

 

باید گفت که ایران نیز کشور مهمی است که بدون مشارکت آن نمی توان به بحران افغانستان پایان بخشید. اهریمن تراشی (دیمونیزاسیون) از ایران از سوی غرب به ساز گوشخراشی مبدل شده است که دیگر حتا در خود امریکا شنونده ندارد. ایران با گذشت هر روز از اندیشه صدور انقلاب فاصله می گیرد و بیشتر در پی صدور اندیشه های سازنده است. غرب باید این گرایش مثبت را نادیده نگذرد. 

 

آن چه مربوط به مسایل داخلی افغانستان می گردد، باید نمایندگان سایر باشندگان کشور با نمایندگان میانه رو و پراگماتیست پشتون پشت میز گفتگو بنشینند و دیالوگ سازنده یی را آغاز کنند. باید دو طرف از فزونی خواهی دست بردارند و به گونه رئالستیک با قضایا برخورد نمایند. این تنها راه دستیابی به تفاهم برای بقای کشور است.  در غیر آن، فروپاشی کشور به بخش ها ناگزیر است که به سود هیچ کس نخواهد بود. گفتگوها با تندروان و رادیکال های پشتون سودی ندارد. باید آن ها را از گردونه گفتگوها دور انداخت و تجرید کرد. چه بهتر که چنین کاری از سوی خود نیروهای خردگرا و پراگماتیست پشتون انجام شود.

 

در یک سخن، افغانستان آزمونگاهی است که آینده صلح و ثبات و تنش و چالش در جهان با آن گره خورده است و پیوند دارد.»

 

داکتر حکیم بیکف- رییس پژوهشکده اقتصاد و سیاست جهانی آلماآتی در سخنرانی خود گفت: «مسایل همگرایی منطقه یی بدون مشارکت افغانستان حل نمی شود. افغانستان امروز به میدان جنگ ابر قدرت ها مبدل گردیده است. نتیجه حضور ابر قدرت ها در افغانستان این است که کشور را به چند بخش تقسیم نموده است. حال اگر امریکا برآید، فروپاشی کشور ناگزیر خواهد بود.

 

افغانستان در واقع، آستانه جنگ است. اصل میدان جنگ آسیای میانه است.

 

نقش ایران در مسایل منطقه کلیدی است. از این رو، برای امریکا محاصره استراتیژیک ایران اهمیت بیشتر دارد. از همین رو، ایران هرچه بیشتر به چین نزدیک می شود. در این اواخر، به رغم پشت سر گذاشتن یک زمستان سرد در روابط تهران و مسکو، نشانه هایی از نزدیکی دو باره روسیه و ایران هم به چشم می خورد.

 

به گمان فراوان در آینده اوضاع پیرامون ایران پیچیده تر خواهد شد. به هر پیمانه که امریکا فشار بیشتری بر ایران بیاورد، آن کشور ناگزیر خواهد گردید بیشتر از مخالفان امریکا و دولت کابل پشتیبانی نماید. در این حال، نه تنها دورنمای صلح در افغانستان تیره تر خواهد گردید، بل  پروژه پایپ لاین تاپی نیز عملی نخواهد گردید. همه چیز بستگی به تحول روابط میان واشنگتن و تهران دارد. اوضاع افغانستان نیز بسته به همین نکته است. از دیدگاه من، امریکا پس از 2014 نیز ناگریز است در افغانستان بماند. مادامی که روابط میان واشنگتن و تهران بهبود نیابد، محال است بر بهبود در افغانستان سنجش داشت.

 

تعامل میان شانگهای و ناتو نیز بسیار مهم است. بدون هماهنگی این دو سازمان، به شوار بتوان راهیافتی برای بیرون کشیدن افغانستان از گرداب جیوپولیتیک کنونی تصور کرد.»

 

گردانندگی جلسه دوم کارشناسیک نشست را داکتر اندری مدویدف به دوش داشت.

سخنران نخست این جلسه، داکتر مراد لاومولین – کارمند برجسته علمی پژوهشکده مطلعات راهبردی ریاست جمهوری بود.  

 

در این جا فرازهایی از سخرانی مفصل او را می آوریم:

 

«ناتو در افغانستان در دو بعد با چالش رو به رو است:

1-   در بعد لجستیکی- فنی

2-   در بعد راهبردی

آن چه مربوط به بعد لجستیکی- فنی می گردد، روشن است رس رسانی و اکمالات، رساندن سوخت و خواربار و مهمات و... با توجه به دور افتادگی افغانستان و نیز پراگندگی میدان های جنگ در کشور دشوارگذار کوهستانی، ناز و اداهای پاکستان و شاید هم روسیه و کشورهای آسیای میانه که امریکا نیازمند کمک آن ها در این عرصه است، امریکا و در کل ناتو را مو دماغ ساخته است. حال می گذریم از هزینه های گزاف چنین چیزی. در کل، مشکلات فنی موثریت و از همه مهمتر سودمندی ادامه عملیات را زیر سوال برده است و منجر به یک نوع خستگی و روانگسیختگی گردیده است که به سان سوهان رشته های عصبی امریکا را می ساید.

3-   در بعد راهبردی، برسر استراتیژی در افغانستان در میان گردانندگان پنتاگون، کاخ سفید و سازمان سیا ناهمنگریی های شدیدی هست. گروهی هوادار پایان بخشیدن به کارزار و برونبری سپاهیان اند از جمله خود اوباما و مشاورانش و برعکس گروه دیگر خواستار پاییدن و کوبیدن بر طبل جنگ.

چنین بر می آید که کاخ سپید توانایی زدودن ایت تناقض را  در آینده نزدیک نداشته باشد. تنها گذشت زمان است که می تواند موضوع را حل نماید.  

 

حال من از متحدان اروپایی امریکا سخن نمی گویم که سر گریز از معرکه دارند و جام شکیبایی شان از راهبردهای سردرگم و گنگ واشگتن و کشاکش های درونی در استبلشمنت امریکا لبریز گردیده است.

 

آن چه مربوط به چین می گردد، روشن است برای آن کشور اولویت ها بیشتر در بعد جیواکونومیک مطرح است. ناگفته پیداست که در آینده چین بزرگترین سرمایه گذار در بخش کانسارها و خاستگاه های کانی افغانستان خواهد بود و حرف اول را در زمینه خواهد زد.

 

با این هم، با توجه به این که تامین منابع انرژیتیک با گذشت هر روز در صدر اولویت های راهبردی چین قرار می گیرد، انتظار می رود رفتار آن کشور نیز به گونه فزاینده هر چند هم مسکوت بیشتر در مستوی راهبردی- جیو استراتیژیک بلغزد و این یک تحول نو در سیاست چین است. چین نیاز به کشیدن یک دهلیز به سوی خلیج پارس دارد و در این عرصه به پاکستان نقش کلیدی قایل است. مگر روشن است که پاکستان تنها راه گذر است و متحد اصلی چین در منطقه ایران است.

 

آن چه مربوط به روسیه می گردد، نگاه روسیه بیشتر جیوپولیتیک- جیو استراتییک است تا جیواکونومیکی و بیشتر بار سیاسی دارد.

 

مدویدف بر آن است که مساله افغانستان را در همکاری با پاکستان، چین، هند، کشورهای آسیای میانه و ایران یعنی در چهارچوب شانگهای حل نماید.

 

پاکستان منافع خود را دارد که با منافع امریکا نه تنها مباینت ندارد، بل متضاد هم است. پاکستان تاکید دارد که امریکا باید با آن کشور چونان یک پارتنر دارای حقوق برابر برخورد  نماید، نه چونان یک کشور دست نشانده.

 

هند هم با این که پاکستان یکسره افغانستان را ببلعد، سر سازگاری ندارد و نمی گذارد پاکستان اوضاع را به سوی سال های دهه نود سده بیستم ببرد.

 

آن چه مربوط به خود افغانستان می گردد، نظام متمرکز نیرومند دولتی از آزمون زمان ناکام برآمده است و ناکارایی خود را به اثبات رسانده است. افغانستان بک یک نظام دی سنترالیزه دموکرات با مرکز نمادین در کابل نیاز دارد. آن چه امریکایی ها در افغانستان می کنند، آب در هاون سودن است و سرمه آزموده را آزمودن.»

 

سخنران دیگر جلسه داکتر رفیق سیفولین- مشاور پیشین رییس جمهور ازبیکستان بود که در سخنرانی «پرشور و پرهنگامه» خود زیر نام «افغانستان جنگ زده: سناریوهای برای آسیای میانه» افغانستان را چونان بیماری «بواسیر خونین» و «زخم چرکین و ناسور» برای همسایگان تعریف کرد و افزود اوضاع در کشور را نمی توان امیدوارکننده توصیف کرد. هیچ نشانه یی از بهبود به چشم نمی خورد. تضادها میان بازیگران خارجی بسیار حاد و شدید است. هیچ نمادی از همسویی و تفاهم هم دیده نمی شود.

 

دلیل آن هم روشن است. منافع بسیار زیادی در این کشور و پیرامون آن هست که بر سر تقسیم آن نمی توانند به سازش دست یابند.  از این رو، هرکس می خواهد در این تنور داغ نان خود را بپزد و در پی فریب دیگران است. حتا در اردوگاه ناتو.

 

سخن بر سر حل مساله نیست. حرف مدیریت بحران و هرج ممرج کنترل شده در میان است. هند از افغانستان برای فشار آوردن بر پاکستان بهره می گیرد و پاکستان برعکس برای فشار آوردن بر هند. برای ایران هم افغانستان هدف نیست. ابزار است برای پاسخدهی به فشارهای امریکا. برای کوبیدن حریف.

 

هرکارگردان سناریوی خود را پیش می برد. در چنین اوضاعی پیش بینی بسیار دشوار است. در این جا سناریوهای بسیاری در حال پیاده شدن است تا دیده شود که عجوزه روزگار چه چیزهایی از آستین بیرون خواهد آورد. من ترجیح می دهم در این گیرو دار ببیننده باشم تا به پیشگویی و پیش بینی بپردازم. زمان همه چیز را روشن خواهد ساخت.

 

آن چه مربوط به تهدیدات می گردد، روشن است- مواد مخدر، تروریسم، رادیکالیسم، اکستریمیسم... مگر در مبارزه با آن، هر کشور آسیای میانه بنا به منافع خود عمل می کند. هماهنگی دیده نمی شود. در حالی که به آن نیاز سختی داریم. خطر بسیار بزرگ است و باید آن را ناچیز نینگاریم.

 

 وحشتناکترین سناریو را حیدر جمال پرداز نموده است که امریکا در پی دامنه زدن به هرج و مرج لگام گسیخته در منطقه است (که از پاکستان تا مرزهای قزاقستان را در بر می گیرد). البته، این با راهبرد امریکا در تناقض است. زیرا در نهایت امریکایی ها اهداف جیواکونومیکی در منطقه دارند.

 

از دید من ترسناکترین چیز- این است که هنوز لوکوموتیفی که بتواند قطار صلح را به روی ریلس بکشاند، دیده نمی شود. امریکایی ها چنین لوکوموتیفی دارند. اما برای راندمان آن راننده ندارند. چه چنین ابتکاری را به دست خواهد گرفت؟ روسیه و در کل در شانگهای هم هنوز چنین لوکوموتیفی را نساخته اند و شاید هم توان آن را ندارند. در خود افغانستان هم نه خط آن را ساخته اند و نه برای آن برق است. مگر شاید کشورهای آسیای میانه بتوانند برق آن را تامین کنند! کاری دیگری از دست ما بر نمی آید.»

 

سخنران دیگر جلسه آقای پروفیسور داکتر  ولادیمیر پلاستون- استاد دانشگاه نووسیبریسک بود. موضوع سخنرانی ایشان «دورنمای حضور درازمدت امرکا در افغانستان» بود.

 

وی گفت که در باره برونبری نیروها از افغانستان در کاخ سفید و پنتاگون سخن های بسیاری گفته می شود. با آن که در بسا از موارد متضاد.

 

من بر آنم که که در هر صورت، چه برآیند یا چه بپایند، در هر دو صورت سخن گفتن از صلح و ثبات در افغانستان پیش از وقت و بی مورد است. با این هم هرگاه امریکایی بخواهند، می شود راهی برای بحران افغانستان پیدا کرد. دردمندانه تا کنون هیچ نشانه یی ازز چنین تمایلی در میان آن ها دیده نمی شود.

 

دست کم کنون آن ها بهانه خوبی دارند- جورج بوش هدف خود را از لشکرکشی به افغانستان یافتن و سر به نیست ساختن بن لادن- دشمن شماره یک امریکا اعلام نموده بود. بسیار خوب، دیگر چه می خواهید؟ کنون دیگر به هدف رسیده اید؟ بوش گفته بود، هدف ما از آمدن به افغانستان ساختن دمکراسی در این کشور است. این هم حل شده است. اوباما چندی پیش اعلام کرد که ما به دنبال دمکراسی در افغانستان نیستیم.

 

خوب، دیگر چه انگیزه یی برای ادامه خونریزی می ماند؟ بن لادن کشته شده است. دمکراسی هم هدف نیست؟

 

در این جا یک رشته باریکتر از مو است؟ آخر بحث بر سر خود افغانستان نیست. دیگر چیزها همه بهانه است. در پشت پرده اعلامیه های رسمی و غیر رسمی اهداف اعلام ناشده یی است که یکی از آن ها رخنه به آسیای میانه و تحکیم مواضع در آن است. آخر در این جا گنجینه های دست ناخورده منابع کمیاب کانی از جمله اورانیوم است.

از سویی هم خود افغانستان جایگاه خوبی است برای استقرار و تعبیه همه سامانه های رزمی به شمول جنگ افزارهای تاکتیکی هسته یی. مدرنیزاسیون پایگاه های هوایی این امکان را می دهد که از این کشور در کوتاهترین زمان ممکن تا مراکز هسته یی چین رسید.

 

همچنین افغانستان کانون خوبی برای بی ثبات سازی آتیه اوضاع در منطقه است. امریکایی ها با آوردن سپاهیان خود به بهانه پیکار با دهشت افگنی در پشت جبهه آسیای میانه پس از فروپاشی شوروی؛ هم ایران و هم دریای کسپین را به اصطلاح «زیر نگین» خود درآورده اند.

 

حضور یک دهه یی امریکا در افغانستان آشکارا نشان داد که هیچ تغییر ی در راهبرد آن کشور در قبال منطقه پدید نیامده است. مبارزه با دهشت افگنی بهانه یی بیش نیست و در یک سخن ابزار کلاسیکی است در سیمای نو.

 

با این همه، دشواری در آن است که امریکایی ها در عمل در بنرد رو در رو با پشتون ها و در کل مسلمانان قرار گرفته اند و در کانتکست برخورد تمدن ها درگیر نبرد فرسایشی بی پایان شده اند. در این نبرد پیروزی ممکن نیست.

 

هیولاهایی چون صدام حسین، اسامه بن لادن و کنون دیگر قزافی نشان می دهند که خود به دست خود اهریمن آفرینی می کنند و سپس هم به دست خود اهریمنان را نابود می کنند. مگر در همه موارد یک هدف تعقیب می شود- اشغال کشورها به بهانه سر زدن اهریمنان. در پشت همه صحنه ها، نفت و گاز و دیگر کانسارها پنهان است.  این است که برای راه اندازی بحران ها و درگیری ها زمینه سازی و صحنه آرایی می شود.

 

در این گیرودار نقش روسیه که از دور تماشاگر رویدادها است، شگفتی برانگیز می نماید. نکند مسکو تیری در ترکش داشته باشد؟

 

در دیداری که چندی پیش نیکلای پتروشف- دبیر شورای امنیت ملی با کرزی داشت، به او اعلام کرد که وقت آن فرا رسیده تا افغانستان به عضویت ناظر شانگهای پذیرفته شود. او همچنین اعلام داشت که «روسیه در تبارز افغانستان در سیمای یک کشور شگوفا، مستقل، آزاد و بیطرف ذینفع است و حاضر است در کار بازسازی اقتصاد کشور و نیز ساختارهای نظامی آن همکاری نماید.

 

اوضاع تیره و تار در خاور میانه نیز توجه امریکا را از افغانستان به سوی خود می کشاند.

 

از دید من بر کابل است تا به سیاست موازنه سنتی خود رو بیاورد و از هر دو سو بهره بگیرد. باور دارم امریکایی ها سرانجام ناچار به ترک افغانستان خواهند گردید. با این هم نباید در آینده نزدیک در انتظار صلح در افغانستان باشیم. امروز کانسپت «جنگ های شبکه یی» در دستور کار پنتاگون است. مگر در افغانستان این فرمول کارایی نخواهد داشت.

 

باید سازمان ملل شالوده حقوق یی را برای تثبیت موقف بیطرفی افغانستان فراهم نماید. در غیر آن بازی با گذشت هر روز خونبار تر و پیچیده تر خواهد گردید.

 

مواضع غرب در دمندانه در راستای خیت ساختن آب است. مگر باید بدانند که در این دریاچه ماهی  یی نیست که به جال آنان بیفتد. تازه اگر باشد هم زهر آلود خواهد بود.

 

به نظر من با کشته شدن بن لادن تغییری در راهبرد امریکا رونما نخواهد گردید. کنون آن ها 28 پایگاه هوایی در منطقه دارند. امریکا در برنامه دارد تا شصت درصد همه انرژی جهان را به چنگ بیاورد.

 

در پایان می خواهم بگویم که باید بیشتر به سخنان کارشناسان افغانی گوش فرا دهند. تا این که خود برای آنان نسخه بچینند. آخر، افغان ها درد خود را بهتر از دیگران می دانند. دیشب آقایان مسعود و آریانفر کنفرانس رسانه یی داشتند و حرف هایی جالبی زدند. برای من بسیار جالب بود. دردمندانه از پتنسیال انتلکتوئل افغان ها بسیار کم استفاده می شود. به امید روزی که در افغانستان صلح و آرامش برقرار گردد».

آقای ویکتور میخاییلف از ازبیکستان سخنران دیگر این نشست بود. وی در سخنرانی خود بیشتر بر پویایی های ویرانگرانه گروه های دهشت افگن وهابی و سلفی در گستره آسیای میانه و حتا روسیه درنگ کرد. وی گفت «روشن است که این گروه ها با پشتیبانی مالی عربستان و محافلی از ترکیه و پاکستان و سازمان های اطلاعاتی کشورهای دیگر در گستره آسای میانه و قفقاز حضور نیرومند دارند.

 

سازمان هایی چون جنبش اسلامی ترکستان (ازبیکستان) و گروه های بزهکار دیگری چون «گروه جهاد اسلامی» خطر جدیی را برای ثبات در آسیای میانه پدید آورده اند. با این همه، چیزی همانند انقلابات رنگی به سان قرغیزستان و گرجستان و اوکرایین؛ ازبیکستان را تهدید نمی کند.

 

افزایش تنش ها در وزیرستان جنوبی و گسترش نبردها در نوار مرزی افغانستان و پاکستان با جنگاوران پشتون، پیامدهای بس ناگواری به همراه داشته است.

 

با این هم، رخنه کارشناسان دهشت افگنی برای انجام و به راه اندازی عملیات های ویرانگرانه و دهشت افگنانه در گستره آسیای میانه  که کار تبلیغاتی گسترده یی را با کاربرد تکنولوژی نوین پیش می برند، دامنه بیشتری یافته است.

 

به گونه مثال تارنمای گروه های تندر و اسلامی که از استانبول ترکیه پخش می شود، از روش های نوین تاثیرگزاری روانی و تحریف گسترده اطلاعات بهره می گیرند.  این تارنماها بیش از 1.2 میلیون بیننده دارند. فرآورده های ویدیویی این سایت ها از سوی رژیسورهای حرفه یی تهیه می گردد و متوجه بر انگیختن احساسات و شور مذهبی جوانان و نوجوانان است.

 

در این اواخر ویو کلیپ هایی پخش می گردد که می توان آن ها را حتا در تیلفون های همراه دید.

 

در میان اجیران خارجی شهروندان کشورهای عربی، ترکیه چچین و اویغورها دیده می شوند. همچنین در میان دسته های جنبش اسلامی ترکستان که در شمال خاوری افغانستان مستقر هستند، شهروندان کشورهای اروپایی و امریکایی نیز به چشم می خورند.

 

عثمان عادل که پس از طاهر یولداش رهبری جنبش را به دوش گرفته است، در نواحی شمال افغانستان و خاک تاجیکستان از نفوذ بسیار ی برخوردار است. دسته های رزمی او در خاک تاجیکستان پویایی های چشمگیری دارند.

 

جنبش ورزیده ترین کادرها و رزمندگان خود را به روسیه گسیل داشته است.

 

آن ها تلاش دارند جماعت های زیرزمینی در کشورهای قرغیزستان، تاجیکستان و حتا قزاقستان ایجاد نمایند که در آینده از این ساختارها چونان پایگاه هایی برای عملیات ویرانگرانه بهره برداری خواهد شد.

 

اعضای این سازمان ها با بهره گیری از اسناد ساختگی در سراسر آسیای میانه آزادانه تردد می نمایند و از منابع پولی سرشاری برخوردار هستند.  

 

شمار اعضای گروه جهاد اسلامی در افغانستان تا چهل نفر کاهش یافته است. شصت نفر کارشناس امور ماین گذاری ناگهانی از افغانستان ناپدید شده اند. تا کنون کسی ردپای آن ها را به دست نیاورده است. در برنامه است تا ازبیکستان از سه جهت مورد حمله تندروان قرار گیرد. طرفه این که تندروان در شهرهای دوسلدورف و برلین همایش هایی برگزار نموده اند. بر پایه داده های موثق بیش از شصت درصد اعضای جنبش اسلامی ترکستان غیر ازبیک تبار هستند.

 

به هر رو تا کنون زمان «چ» (حالت اضطراری) برای ازبیکستان فرا نرسیده است.»

 

سخنران دیگر این جلسه، پروفیسور داکتر قاسم شاه اسکندرف از جمهوری تاجیکستان بود. او در سخنرانی خود زیر نام «سناریوهای ممکنه برای شمال افغانستان و امنیت آسیای میانه» گفت: «در سراسر کشور در متن گفتگوها با طالبان پویایی های نظامی آن ها و دیگر گروه های تندرو به مشاهده می رسد. کابل پس از واژگونی طالبان آغاز به بازی با آن ها نمود.

 

کرزی در آن هنگام می گفت که طالبان برای افغانستان تهدیدی به شمار نمی روند. این بود که همه مساعی برای زدودن فرماندهان مجاهدان شمال متمرکز گردید. این گونه، بی ثباتی از جنوب ناآرام به شمال آرام آورده شد و سپر دفاع آسیای میانه با مخاطرات رو به رو شد.

 

سر از اواخر 2008 آوردن طالبان و دیگر گروه های تندرو اسلامی به شمال آغاز گردید. امریکایی ها نیز به بهانه تیره شدن اوضاع در شمال، نیروهای خود را به آن جا آوردند. مقارن با جولای 2010 در مرزهای کشورهای آسیای میانه نزدیک به پنجهزار سپاهی امریکایی مستقر شده بودند. باری کرزی خود گفت که طالبان با هلیکوپترهای «ناشناس» به شمال آورده می شوند. گشایش قنسولگری امریکا در مزار شریف نیز گواه بر علاقه امریکا به آسیای میانه است. هر چند هم در این قنسولگری به کسی ویزا داده نمی شود.

 

کنون دیگر سخن از پایگاه های دایمی در مرزهای تاجیکستان، ازبیکستان و ترکمنستان در میان است.  بحث بر سر سه تا پنج پایگاه است. چنین اوضاعی خطر پدید آیی منازعات محلی را در منطقه افزایش می دهد.

 

امریکایی ها پس از گذشت یک دهه هنوز نتوانسته اند صلح و ثبات را در افغانستان تامین کنند. برعکس، ترورریسم و بنیادگرایی تقویت بیشتر یافته است و کارروایی ویرانگرانه طالبان و حزب اسلامی بیشتر شده است. کار به جایی رسیده است که امریکایی ها حاضرند همه شرایط طالبان را بپذیرند هرگاه آنان به سوی صلح رو بیاورند.

 

اوضاع همانند اواخر دوره نجیب شده است که واژه «اشرار» به «برادران آزرده خاطر» مبدل شده بود. تنها تفاوت این است که در آن هنگام مجاهدان همه لایه های باشندگان کشور را در بر می گرفتند.. برعکس، طالبان تنها از یک گروه تباری اند.

 

برنامه هایی هم روی دست  است که فداکاران میهن پرست را سر به نیست کنند. برای نمونه ترور ناجوانمردانه جنرال داوود و جنرال سیدخیلی  در همین راستا است. همین گونه برنامه هایی هست که ایمج جنرال عطاء محمد نور را در بلخ که صلح و آرامش را به ارمغان آورده است، خدشه دار کنند.

 

آن چه مربوط به آوازه های مربوط به تقسیم افغانستان به دو بخش می شود، احمد رشید چه نیکو گفته است که این مطاع در افغانستان خریدار ندارد. مگر دی سنترالیزاسیون قدرت چرا. این کار از ریشه با تجزیه متفاوت است. طالبان حق دارند مطابق میل خود شان زندگی نمایند. اما در چهارچوب افغانستان واحد.»

 

سخنران دیگر این جلسه داکتر سیف الله صفراف از تاجیکستان بود. وی گفت: «افغانستان برای ما به یک دردسر مزمن مبدل شده است. بهترین چیز این خواهد بود که ما در همسایگی خود یک افغانستان بیطرف و با ثبات داشته باشیم.

 

کنون در صحنه تئاتر سیاسی افغانستان رژیسورهای بسیاری برآمد نموده اند که هر یک به خواست خود کارگردانی می کنند. بازیگران هم فراوانند. این گونه تماشایان در شگفتی اندر اند که در این صحنه چه می گذرد؟

 

اگر کار به جاهایی باریکی بکشد، برای ما تنها یک راه می ماند- همه مرزها را ببندیم و سپاهیان سازمان امنیت دسته جمعمی در مرزها مستقر شوند.

 

امریکا می خواهد پای تاجیکستان و ازبیکستان را به بازی بزرگ بکشاند. ما تاب و توان این بازی را نداریم.

 

هرگاه قرار باشد یک سناریوی خردورزانه برای افغانستان روی دست گرفته شود، می توان همه دست به دست هم بدهیم و پلان مارشالی را برای افغانستان تهیه نماییم. باید سازمان کنفرانس اسلامی را وارد معرکه بسازیم.

 

اوضاع آشفته تاجیکستان نیز ره آورد دست اندازی های بیگانگان است.

 

مرکز گرایی شدید منجر به باز شدن گره کار فروبسته افغانستان نخواهد شد. این کشور به سیستم انعطاف پذیرتری نیاز دارد. باید در عرصه سیاست داخلی توازن نسبی یی برقرار گردد. در غیر آن بروز فاجعه اجتناب ناپذیر است.

 

تجزیه افغانستان به سود هیچ کس نیست. حتا اگر قرار باشد افغانستان در سیمای یک کنفدراسیون شمال و جنوب درآید، باز هم بایسته است تا کابل چونان پایتخت نمادین بماند. البته، این کار خود باشندگان کشور است و کسی نباید در آن مداخلت نماید.»

 

سخنران دیگر این جلسه، پروفیسور اسکندر اسدالله یف از تاجیکستان بود. او در سخنرانی خود گفت: «هدف امریکا این است که برای همیشه در افغانستان و منطقه بماند.

 

ما منتظر تابستان داغی در تاجیکستان در پیوند با رویدادهای افغانستان هستیم. هرگاه روسیه به  کمک تاجیکستان نشتابد، ما می توانیم میان روسیه، چین و امریکا مانور کنیم.

 

امریکا آرزومند بیرون رفتن از افغانستان نیست و روسیه آرزومند رفتن به افغانستان. رویدادهای اخیر قرغیزستان نشان دادند که بحرانی تر شدن اوضاع به سود روسیه انجامیده است. چون از یک سو، جلو رخنه بیشتر سرمایه چین را می گیرد و از سوی دیگر جرئت امریکایی ها را سلب می کند که خطر کنند و خود را در یک باتلاق دیگر بیندازند.»

 

آخرین سخنران جلسه دوم-آخرین سخنران روز نخست کنفرانس، آقای جنرال هادی خالد- معین پیشین وزارت داخله (کشور) بود. وی خاطر نشان ساخت که «افغانستان در خط نخست جبهه نبرد با دهشت افگنی قرار دارد و اگر نتواند در پیکار با تروریسم در برابر آن بیستد، دیر یا زود کشورهای آسیای میانه با تهدید جدی رو به رو خواهند گردید.

 

ترس ما از این است که مبادا امریکایی ها بگریزند و ما را مانند شوروی پیشین در سال 1989 به دست تقدیر بسسپارند و دربرابر دشمن خونخوار تنها نگزارند.

 

اگر ما نتوانیم سرپاهای خود بیستیم همه کشورهای منطقه با خطر مرگباری روبهرو خواهند گردید. باید گفت که درست است که طالب ها اکثر پشتون هستند. اما همه پشتون ها طالب نیستند. این یک برداشت نادرست است. کنون کمر طالب در جنوب شکسته است. مگر این دولت ما است که نمی تواند به مردم خدمات ارائه کند و آنان را به سوی خود بکشاند.

 

دشواری در این است که در کشور ما یک دولت فاسد فرمان می راند و گردانندگان رژیم از شایستگی بایسته برای رهبری دولت برخوردار نیستند.

 

از دید من در افغانستان دو سناریو می تواند باشد:

1-   مثبت- اگر انتقال مسوولیت با پشتیبانی دوامدار بین المللی و همراه با انجام اصلاحات در دولت باشد، در این صورت مطمئن هستم که ما می توانیم دفاع کنیم.

2-    منفی- بدترین سناریو- کمک های بین المللی قطع گردد و پاکستان به مداخلات خود ادامه بدهد و دولت فاسد هم بماند. در این صورت، در افغانستان جنگ داخلی در خواهد گرفت و تروریسم یک گام به آسیای میانه نزدیک خواهد شد و نخستین قربانی هم نیروهای میهن دوست ما خواهد بود.»

 

 

]]]]]]]][[[[[[[[[

 

روز دوم نشست به تاریخ دهم ماه جون با گردانندگی پروفیسور داکتر ولادیمیر بویکو آغاز گردید.

 

سخنران نخست جلسه، نخست آقای امیرتای بیتیمف- نماینده ویژه رییس جمهور قزاقستان در امور افغانستان وسفیر کبیر و نماینده فوق العاده تازه گماشته شده این کشور در کابل بود.

 

وی در سخنرانی خود گفت: «سیاست رییس جمهور نظربایف در راستای پشتیبانی از افغانستان، ارائه کمک های اقتصادی به این کشور و حل و فصل صلح آمیز مساله متوجه است. به ابتکار کشور ما مساله افغانستان در دستور کار همایش سازمان امنیت و همکاری اروپا که سال پار برگزار گردید، قرار داده شد.

 

برای حل و فصل مسالمت آمیز مساله افغانستان به همکاری همه کشورها در زمینه مبارزه باهمی با دهشت افگنی، تولید و قاچاق مواد مخدر نیاز است. یکی از راه های بازآوری آرامش به افغانشتان انتیگراسیون بیشتر این کشور در ساختارهای منطقه یی مانند اکو، سارک و سازمان شانگهای است.»

 

یکی از سخنرانان این جلسه، آقای وهریز- رییس پیشین وزارت امور خارجه، در سخنرانی خود  به سه سناریوی ممکنه تحول اوضاع در افغانستان اشاره کرد.

 

کنون در کشور کانسپت روشن و شفافی در زمینه توسعه وجود ندارد. برخی از کشورها در آستانه برگزاری انتخابات از کارزار افغانستان خسته شده اند. پس از کشته شدن بن لادن دلیل رسمی حضور نیروهای ائتلاف بین المللی رفع شده است. با این هم اگر نیروهای ائتلاف بین المللی کشور را ترک کنند، برباد رفتن دستاوردهای مردم افغانستان اجتناب ناپذیر است. یکی از این دستاوردها واقعیت است که بسیاری از رهبران احزاب، که در سال های دهه 1990 در برابر یکدیگر می جنگیدند، اکنون زیر یک چتر در یک مجلس واحد کنار هم نشسته اند. در صورت خروج نیروهای بین المللی و نبود نیروهای خودی در کشور از افغانستان با فاجعه رو به رو خواهد گردید. امکان بازگشت به سناریوی سال های دهه نود سده بیستم بسیار بزرگ است.

 

کنون تنها ایالات متحده سالانه هشت دلار میلیارد دالر در بخش نظامی- انتظامی- امنیتی و شش میلیارد دالر در عرصه اقتصادی کشور کمک می کند. پس از خروج، روشن است افغانستان چنین کمک هایی دریافت نخواهد کرد. نیروهای هوادار اسلام آباد (پاکستان) می توانند روی کار بیایند. پاکستان قادر به کنترل طالبان نخواهد بود. پیروزی طالبان می تواند برای گروه های افراطی در داخل افغانستان و بیرون از مرزهای آن الهام بخش باشد.

 

 در پاکستان، برخی از گروه های طالبان از همین اکنون خود سرانه عمل می کنند. دور تازه یی از «طالبانی شدن» آغاز می شود که می تواند نه تنها منجر به طالبانی شدن نه تنها افغانستان و پاکستان گردد، بل که فراتر از این کشورها نیز سرایت کند.

 

فراموش نشود که به گفته زرداری در پاکستان چهل هزار مدرسه فعال است. طالبانیسم ایدئولوژی است و سراسر کره زمین را میدان نبرد می پندارد.

 

سناریویی دیگری هم ممکن است، اگر ایالات متحده و روسیه با برخی از قدرت های منطقه یی به توافق برسند که بخشی از استان های جنوبی افغانستان به طالبان سپرده شود و به آن ها این فرصت داده شود تا به خواست خود مطابق قوانین خود زندگی نمایند.

 

 برخی از کارشناسان بر این باورند که در این صورت طالبانی که تجرید شده و از کمک های بین المللی محروم باشند، ناتوانی خود را در دولتداری به نمایش خواهند گذاشت که به ناخشنودی های مردمی خواهد انجامید، که خود زمینه سرنگونی طالبان را به دست باشندگان آن مناطق فراهم خواهد آورد.

 

باشندگان آسیای میانه در برابر این گزینش قرار گرفته اند که یا با حضور درازمدت امریکا در افغانستان سازگار شوند و یا در انتظار  گذشت و گذار طالبان در خیابان های تاشکت باشند.»

 

ویلیامینی فابریسی (Vielmini Fabrissi)- محقق دانشیار مؤسسه مطالعات سیاست بین المللی ISPI ، ایتالیا در سخنرانی خود زیر نام «سناریوها برای افغانستان: دید اروپا»، گفت «مشارکت اروپا در کارزار افغانستان با شکست رو به رو شده است. به خصوص آزمایش دموکراسی، که بدون در نظر گرفتن ویژگی ها و سنت های مردم افغانستان پیاده می شد، ناکام گردیده است.

 

این شکست که به دلیل رویکردهای لغزش آمیز رخ داده است در نهایت می تواند خود اروپایی ها را به گروگان بازی خودشان مبدل سازد. همین اکنون نشانه هایی از این که اروپاییان گروگان بازی امریکا در افغانستان گردیده باشند، به چشم می خورد.

 

پدیده تازه یی که من امسال می بینم، پدیدآیی شیار آشتی ناپذیر میان ایالات متحده و پاکستان است که نتیجه آن ظهور دو محور مخالف با هم است: ایالات متحده + هند و اسرائیل از یک سو،  پاکستان +چین و روسیه در سوی دیگر.

 

چشم انداز خروج امریکا از افغانستان: بسیاری باور نمی کنند که امریکا برآید، اما سیگنال های بسیاری است که چنین چیزی را  ممکن می گرداند.

 

سخنران دیگر این جلسه، حسن خان پولاد- مدیر مرکز مطالعات استراتژیک (ترکیه) ایجاد یک ارتش نیرومند و نیروهای امنیتی کارآزموده را برای وحدت ملی کشور ارزنده ارزیابی نمود و خاطر نشان ساخت که  ترکیه همچنان به حمایت از افغانستان در آماده سازی ارتش و پلیس و نیز در عرصه های اقتصادی ادامه می دهد.»

 

جلسه دوم روز دوم را آقای آندرانیک درینکیان – از ارمنستان گرانندگی کردند.

 

سخنران نخست این جلسه، داکتر الکساندر کنیازیف- عضو «انجمن جغرافیایی روسیه» که تازه از سفر افغانستان بازگشته بود، اطلاعات بس تازه و سودمندی را با خود آورده بود. او در سخنرانی خود زیر نام: «پروژه افغانستان چونان کاتالیزاتور فروپاشی اروآسیای میانه- ترندهای اصلی و پیامدهای آن» گفت[1]:

«هیچ وجهی مشترکی میان آن چه که امریکایی ها در افغانستان می کنند و آن چه که مبارزه با دهشت افگنی خوانده می شود، دیده نمی شود. از همین رو، تروریسم نه تنها شکست نخورده است بل با نیروی تازه یی پا به میدان گذاشته است.  برای مثال نیروی تازه یی پا به میدان گذاشته است که خود را «جنبش پاسداران قرآن» می خوانند.

 

در پهلوی امریکا، پاکستان که در پی دستیابی به عمق راهبردی در برابر هند است، نیز نقش بزرگی را در بی ثبات سازی کشور بازی می کند. بسیاری از کارشناسان ترور فرماندهان برجسته مجاهدان چون ملک زرین، خالد، نورجهان، سید خیلی و داوود را کار آی. اس. آی می دانند.

 

 سیاست تنها بخشی از تاریخ است. تاریخ افغانستان و در کل تاریخ جهان روند و رنگ و بوی طبیعی خود را از دست داده و مصنوعی شده است و به سبدی از پروژه ها درآمده است. امریکایی ها افغانستان را چونان بخشی از پروژه خاورمیانه بزرگ- دقیق تر آسیای میانه بزرگ ارزیابی می کنند. شاید هم ما این کشور را بخشی از پروژه «خاور نزدیک بزرگ» بشماریم.

 

طرح های خاورمیانه بزرگ و آسیای میانه بزرگ که در آن به توده های باشندگان آن وعده شگوفایی، بهروزی و دموکراسی داده می شد، پیامدهای بس خطرناکی به همراه آورده است. از جمله افغانستان که انتظار می رفت به ویترین دمکراسی و ترقی برای کشورهای آسیای میانه مبدل شود، در آستانه فاجعه بزرگی قرار گرفته است و به کانون نولید و قاچاق مواد مخدر و دهشت افگنی مبدل گردیده است.

 

سه گستره بس خطرناک در خاور میانه عبارت اند از شمال خاوری افریقا- مغرب، خاور میانه-کردستان، افغانستان و پاکستان و آسیای میانه(قرغیزستان، تاجیکستان و ازبیکستان).

 

همه این ها در راستای پیاده ساختن نقشه نوی از جغرافیای منطقه از این کشورها است. ساده لوحانه خواهد بود هرگاه بپنداریم که کدامین نیروی خارجی- امریکایی ها، روس ها یا اروپایی ها، ایرانی ها یا چینی ها یا هر کس دیگری که باشد، با تکیه بر کدام تصورات فیل انتروپیک، انساندوستانه یا آرامانگرایانه به راستی بخواهد مساله افغانستان یا مسایل منطقه را به سود مردم افغانستان و ثبات منطقه یی  حل کنند. سیاست هر کشوری را منافع ملی آن کشور دیکته می نماید.

 

نقش بس منفی یی را در تداوم بحران در کشور دامنه یابی بی پیشینه گسیختگی های تباری، زبانی و آیینی بازی می کند.

 

بهره گیری ابزاری از درگیری های میانتباری بین پشتون ها و دیگر گروه ها می تواند به فروپاشی این کشور بینجامد و به تجزیه آن به دو بخش شمالی و جنوبی منجر شود. این تازه پایان کار نخواهد بود. فروپاشی آتیه کشور به چند بخش نیز منتفی نیست.

 

هرگاه وضع به همین گونه ادامه یابد، خطر پدیدآیی «بلوچستان بزرگ»، «پشتونستان بزرگ» با تجزیه پاکستان، ظهور «هزارستان» و «جمهوری شمال افغانستان» که آن هم از دیدگاه تباری، زبانی و آیینی یکدست نیست و می تواند منجر به پدیدآیی ساختارهای دیگری گردد، به گونه روز افزونی بیشتر می شود. پشتون ها به نوبه خود می توانند به غلزایی ها و درانی ها تقسیم شوند و حتا در میان هزاره ها نیز شیار بزرگی میان نواندیشان جوان ونسل سنتی مذهبی در حال فراخ تر شدن است.

 

تازه در جنوب شمار بسیار تاجیک ها، هزاره ها و قزلباشان زندگی می کنند و در شمال نیز آنکلاف های بزرگ پشتونی بود و باش دارند. از این رو، فروپاشی کشور به معنای جنگ همه در برابر همه خواهد بود. در آستانه بازگشت سپاهیان شوروی از افغانستان طرح فدرالی ساختن این کشور روی دست بود. مگر از پذیرفتن آن سر باز زدند. از این رو، فروپاشی کشور بس زیانبار است و کسی از آن سود نخواهد برد. این به معنای جنگ های بی پایان همه در برابر همه خواهد بود.

 

آن چه مربوط به رفتن یا پاییدن نیروهای ایالات متحده می گردد، از دیدگاه من امریکایی ها از جنوب به شمال خواهند آمد و در جنوب تنها پایگاه قندهار را برای کنترل جنوب نگه خواهند داشت. روشن است بگرام را نیز برای ادامه کنترل قدرت سیاسی در کابل نگه خواهند داشت. در برنامه است تا در شمال شبکه یی از بزرگترین پایگاه ها تنیده شود که بزرگترین آن ها در مزارشریف در دست ساخت است. این پایگاه بارها بزرگتر از بگرام خواهد بود.

 

در باختر کشور برای کنترل ایران از پایگاه های هوایی شیندند و هرات کار گرفته خواهد شد. تازگی ها باند فرودگاه هرات را نیز توسعه داده اند.

 

سپس نقل و انتقال نیروهای نظامی به دیگر کشورهای منطقه صورت خواهد گرفت. در این صورت، آسیب پذیر ترین آن ها عبارت خواهد بود از تاجیکستان و قرقیزستان. هدف این کار پرآشوب ساختن و آشفته ساختن فضای آسیای میانه است. درست همین چیز بزرگترین خطر برای کل منطقه است.

 

در برنامه است تا پایگاه هوایی ماناس نوسازی گردد و در جنوب قرغیزستان در باتکین نیز یک پایگاه بزرگ ساخته شود. چنین چیزی افغانستان، تاجیکستان و قرغیزستان را به یگستره یگانه پرهرج و مرج و کانون بی ثباتی مبدل خواهد گردانید.

 

آن چه مربوط به خود افغانستان می گردد، در برنامه است تا روند «طالبانیزاسیون کنترل شده» افغانستان ادامه پیدا نماید. چیزی که در این روند نادیده گرفته می شود، منافع باشندگان استان های زرخیز شمال افغانستان است. از سوی دیگر، چنین چیزی با منافع بیشترینه باشندگان کشور از جمله خود پشتون های شهری همخوانی ندارد که به بحران عدم اعتماد دامن زده و زمینه را برای درگیری های بیشتر فراهم ساخته است.

 

طرفه این که امریکایی ها از ناخشنودی باشندگان شمال از سیاست پشتونیزاسیون کرزی چونان ابزار فشار سیاسی بر وی به سود اهداف جیوپولیتک خود و دستیابی به دیگر مقاصد خود بهره می گیرند.

 

پشتونیزاسیون لگام گسیخته افغانستان به معنای طالبانیزاسیون بیشتر کشور و روند بس خطرناکی است. پارادکس بحران افغانستان این است که دومیناسیون و بالادستی پشتون ها دیگر بنا به دلایل گوناگون ممکن نیست. مگر نخبگان بر سر قدرت پشتون با همه توان می خواهند به مواضع پیشین شان بر گردند. در نتیجه کشور در آستانه انفجار اجتماعی قرار گرفته است.   

 

پشتونیزاسیون بیشتر دولت می تواند منجر به کانفیگوراسیون هر چه بیشتر و پیچیده تر شدن بینجامد. مگر کرزی و حواریون او به همین راه روان اند بی آن که بکوشند با چشمان باز به پیرامون خود بنگرند.

 

گفتگوها با طالبان به یک درد سر مزمن مبدل گردیده است. دادن هر گونه نقشی به طالبان در دولت و دادن هر گونه میدان به آنان صرف نظر از این که سیاسی- اجتماعی باشد یا اقتصادی- بازرگانی از سوی باشندگان شمال کشور چونان بلند رفتن چشمگیر وزن مخصوص پشتون ها در جامعه و بازگشت به حاکمیت مطلقه پشتون ها ارزیابی می گردد. از همین رو است که محافل تاجیکی، ازبیکی و هزاره یی بیخی مخالف گفتگو با طالبان هستند.

 

از دید باشندگان شمال، پشتونیزاسیون نیروهای مسلح به معنای طالبانیزاسون این نیروها است. این در حالی است که آشتی با طالبان و مشارکت دادن آن ها در روند سیاسی راهبرد اصلی امریکایی ها و کرزی است.

 

امروز افغانستان بر سر یک دو راهی است:

1-   حفظ تمامیت ارضی و وحدت آن اعاده استاتوس بیطرفی و پایان دادن به مخاصمات با پاکستان روی کار آوردن یک دولت فراگیر ملی اصلاح قانون اساسی ساختار نظام و مبدل ساختن افغانستان به سویس آسیا

2-   فروپاشی کشور به بخش ها، افزایش مواد مخدر تروریسم و دهشت افگنی و ادامه خونریزی های بی پایان

 

با اندوه فراوان باید گفت که معامله با منافع ملی برای بسیاری از سیاستمداران افغانی چونان ابزار حفظ قدرت و یا گرفتن آن مبدل گردیده است. نبود حس مسوولیت ملی فاجعه بزرگ ملی برای نخبگان سیاسی افغانستان است.

 

برای نمونه، یکی از سیاستمداران افغانی چندی پیش گفت «بگذار امریکایی ها برای ما نیروگاه هسته یی بسازند. آن گاه ما به آن ها پایگاه های دایمی خواهیم داد!.» یکی دیگر از سیاستمداران در پارلمان گفت که در زمینه بستن پیمان راهبردی با امریکا به همسایگان حق ویتو نخواهیم داد!. گو این که در بازار باشیم. هرکسی حاضر است هر چیزی را که بخواهد به کسی در بدل هر مبلغی که خواست بفروشد یا اگر نخواست نفروشد. بده بستانی که در آن اگر خواستی بده اگر نخواستی نده! هیچ ارزشی در سنجش نیست. تنها منافع است که همه چیز را تعیین می نماید.

 

پویایی های طالبان، آوازه ها در باره بازگشت سپاهیان امریکایی یا ماندن آن ها و گذشته از همه کشته شدن بن لادن فاکتورهای عمده نیستند که بتوانند توسعه رویدادها را در درازمدت تعییین نمایند. آینده افغانستان را روند تکامل اقتصادی- اجتماعی و سیاسی- فرهنگی طبیعی این کشور رقم خواهد زد.

 

اوضاع در تاجیکستان، قرغیزستان و وادی فرغانه ازبیکستان بسیار پیچیده است. امکان این که افغانستان، تاجیکستان و قرغیزستان در یک گستره واحد هرج و مرج بپیوندند بسیار است. از این رو، باید مسایل افغانستان در یک سبد با مسایل آسیای میانه برررسی گردد.»

 

سخنران دیگر جلسه دوم روز دوم داکتر ولادیمیر بویکو  بود. او گفت :« برای روسیه بار افغانستان باری است که باید در راه دور و دراز ناگزیر بر پشت بکشد ودر دراز مدت است باید آن را در یک سبد با مشکل آسیای میانه در کل ارزیابی نماید. نباید دچار این توهم شویم که در آینده نزدیک به حل زودرس مساله دست بیابیم.

 

البته، این تنها افغانستان نیست. بحث بر سر همه منطقه جنوب آسیا است. افغانستان سال هاست که برای پاکستانی ها به منبع درآمد خوبی مبدل شده است. در سال های جنگ، پاکستانی ها خوب آموخته اند که چگونه از همه طرف ها باج بستانند و در نظر ندارند چنین شانسی را از دست بدهند. حتا برخی بر آن اند که امریکا سال هاست که به گاو شیری یی برای اسلام آباد مبدل شده است.»

 

سخنران دیگر این جلسه اندرانیک درنکییان بود. او گفت : «کنون 75 درصد مردم افغانستان بیکارند که خود فاجعه بزرگ اجتماعی به شمار می رود. برای حل این مشکل بزرگ باید جامعه جهانی صادقانه برنامه جامعی یی برای این کشور بریزد. کمک هایی که تا کنون شده است، ناسودمند بوده است چون بیشتراغراض سیاسی را دنبال نموده است. افغانستان به کمک های بی آلایشانه نیاز دارد. کمک های کنونی بیشتر اعلامی اند و روی کاغذ. در حالی که کشور به کمک های عملی نیاز دارد.

 

افغانستان باید چونان یک کشور بیطرف تبارز کند و این چیر باید در قانون اساسی کشور تسجیل شود. برای حل مشکل با [پاکستان] باید از هر گونه ادعای ارضی برآن کشور  دست بردارد. در غیر آن پایان بحران را پیدا نخواهد بود.

 

در بعد داخلی، کشور به راه اندازی یک جنبش اجتماعی و سیاسی سراسری نیاز دارد. باید هرچه سریع تر احزاب فراگیر سیاسی حول آرمان های ملی ایجاد گردد، نه احزاب سیاسی شکل گرفته توسط اندیشه های قبیله یی یا قومی که هرگز نمی توانند میان خود به سازش هایی بر پایه ارزش های مدرن دست یابند.

 

امریکایی ها اگر در اندیشه برآمدن باشند، می کوشند پیش از برآمدن، بی ثباتی را در افغانستان کنسرو نمایند. همو کنسرواسیون بحران در افغانستان کشور را به سوی فاجعه پیش خواهد برد. رادیکالیزاسیون تنش ها و چالش ها همه منطقه را فرا خواهد گرفت.»

 

آخرین سخنرن کنفرانس، این کمترین بود که متن سخنرانیم در مقاله پیوست تقدیم است.

 

 

 

 



[1] . شایان یادآوری است که آقای کنازیف در نشست به دلیل کمی وقت سخنرانی کوتاهی داشت. مگر در گفتگوی اختصاصی با تارنمای «فرغانه رو» یک گفتگوی طویل بیست صفحه یی در باره رویدادهای افغانستان انجام داد که ما بخشی از گفته های او در این گفتگو را نیز در لا به لای سخنرانیش بازتاب داده ایم.

 

 

سخنرانی  عزیز آریانفر

 

در پژوهشکده مطالعات راهبردی ریاست جمهوری آلماآتی

 

آنالیز عمیق رئتورسپکتیو (پسمنظری) و پرسپکتیو (دورنمایی) تحولات در گستره آسیای میانه و پیشگویی اوضاع در سایه رویدادهای روان در افغانستان- پاکستان

یازدهم ماه جون 2011

 

به روز دوشنبه تاریخ یازدهم ماه جون بنا به دعوت پروفیسور داکتر سلطانف- رییس «پژوهشکده مطالعات راهبردی ریاست جمهوری قزاقستان» برای سخنرانی در تالار همایش های بین المللی این پژوهشکده دعوت شدم. نشست با اشتراک نزدیک به بیست تن از کارشناسان برجسته و ارشد و مدیران بخش های پژوهشی این پژوهشکده برگزار گردید.

 

در آغاز، داکتر سلطانف ضمن خوشامدگویی به این جانب، رو به حاضران گفت که آقای آریانفر نیاز به معرفی ندارند. چون بارها در انستیتوت ما در همایش های گوناگون مهمان بوده اند. شاید مهمان خواندن ایشان هم درست نباشد، چون ما ایشان را همکاری دایمی خود می پنداریم و این جا بیگانه نیستند. انستیتوت خود شان است.

 

در گذشته، روشن است هنگامی که در کرسی رییس مرکز مطالعات استراتیژیک وزارت خارجه و سفیر کبیر کار می کردند، شاید نمی توانستند بسیار برهنه و بی پرده سخن بگویند. امروز خوشبختانه این فرصت را دارند که متفاوت از گذشته به جای صحبت های کلیشه یی رمانتیک دیپلماتیک که معمولا در لفافه ها پیچیانیده می باشد، گفتگوی «برهنه» یی با  دوستان داشته باشند.

 

این شما و این هم آقای آریانفر- رشته سخن را به ایشان می سپارم. تنها می خواهم به یک نکته اشاره کنم و آن این که قرار بود ایشان ساعت یازده تشریف بیاورند و سخنرانی تا ساعت یک دوام کند. چون بنا به دلایل فنی، نشست ساعت دوازده آغاز شد، تنها یک ساعت در دسترس داریم.  از این رو، جایی برای پرسش ها نمی ماند. کسانی  که پرسش هایی داشته باشند، می توانند از طریق ایمیل یا فیس بوک برای شان بفرستند و پاسخ های خود را نوشتاری دریافت دارند.

 

با درود به دوستان گرانمایه و سپاس از دوست فرهیخته و ورجاوند جناب استاد سلطانف!

 

من برای سخنرانی در پژوهشکده مقاله مفصلی نوشته ام. دلایل آن هم روشن است. در باره مسایل افغانستان، پاکستان و ایران و نیز آسیای میانه و خاور میانه پرسش های بسیای مطرح است. دوستان هم مایل هستند دیدگاه های این کمترین را در زمینه جویا شوند. آقای داکتر کوشکومبایف- مدیر بخش مطالعات آسیای میانه و بانو لیدیا مدیر- بخش مطالعات دریای کسپین از پیش پرسش هایی مطرح کرده بودند.

 

دردمندانه بنا به دلایل پیش بینی ناشده، یک ساعت وقت کمتر در دسترس ما هست. از این رو می کوشم فشرده دیدگاهیم را خدمت پیشکش نمایم. بخشی از مطالب اشاره هایی به گذشته ها است. بخشی هم رو نگاه به آینده دارد و آینده نگر است. همین گونه ناگزیر نگاهی هم به رویدادهای روان داشته باشیم. دردمندانه فرصت کافی برای پرداختن به اوضاع در پاکستان نداریم. من تنها به آسیای میانه می پردازم و اشاره هایی هم به افغانستان می کنم.

 

در کل، کنون ما در عصر گذار به سر می بریم. جهان دو قطبی فروپاشیده است. برای جهان چند قطبی هم قواعد بازی تدوین نگردیده است. از این رو، مادامی که کانسپت گلوبالی برای امنیت جهانی در یک دنیای چند قطبی نداشته باشیم، سخن گفتن از صلح و ثبات پایدار پیش از وقت است. این گونه مدت ها تماشاگر رویدادهای دراماتیک خونبار خواهیم بود. کشاکش های منطقه یی از جمله بحران افغانستان ادامه خواهند یافت و تنها شکل آن ها دچار استحاله خواهد گردید.

 

پیش از این که به اصل گفتار بپردازیم، می خواهم دیدگاهم را در باره قزاقستان ابراز نمایم. ببینید هنگامی که کشورها از نظام های توتالیتار (کلیت گرا) به سوی دمکراسی پیش می روند، باید ناگزیر این یک معبر یا گذرگاه اتوریتاریسم (اقتدارگرایی) بگذرند. درست در این دوره گذار اگر در راس قدرت شخصیت نیرومندی قرار بگیرد کشور شانس برآمدن از بحران را خواهد داشت. در غیر آن، اگر سیاستمداران رمانتیک مانند عسکر آقایف، ادوارد شواردنادزه، ظاهرشاه یا حامد کرزی در راس قرار گیرند، کشور باید در انتظار مصایب بی شماری باشد.

 

ببینید هنگامی که ما پس از جنگ جهانی دوم خواستیم از عصر استبداد خونین هاشم خانی به سوی دمکراسی برویم، مادامی که سردار داوود خان اقتدارگرا در کرسی نخست وزیری با مشت آهنین فرمان می راند، در کشور نیز نظم آهنینی برپا بود. مگر به محضی که ظاهر شاه خواست طرح رمانتیک دمکراسی تاجدار را پیاده کند، چون پیش از وقت بود و کشور در دهه شصت سده بیستم آمادگی بایسته را پذیرش تحولات نوین نداشت، بیش از سه دهه پس از وی در کشور رودباری از خون روان گشت. حتا بازگشت داوود خان مستبد مصلح نیز نتوانست دیگر جلو روندهای لگام گسیخته را بگیرد. چون کار از کار گذشته بود.

 

البته، عوامل بیرونی هم تاثیر خود را داشتند. من در این جا تنها در پیوند با رویدادهای درونی سخن می گویم. برای پیاده شدن دمکراسی در هر کشوری به چند چیز نیاز است که مهمترین آن داشتن نهادهای دمکراتیک مانند احزاب سیاسی و در یک سخن جامعه نیرومند مدنی است و دیگری فرهنگ برتر دمکراتیک و نیز اقتصاد پیشرفته بازار آزاد و ما فاقد همه این مبانی بودیم و هستیم.

 

در این دوره گذار از اتوریتاریسم، اتوریته رهبر بسیار مهم است. در قرینه قزاقستان شخصیت نیرومند نورسلطان نظربایف و اتوریته بزرگ بین المللی، منطقه یی و داخلی او یکی از دلایلی است که قزاقستان توانسته است در جمع کشورهای منطقه از ثبات نسبی یی برخوردار باشد. اگر به جای کسی دیگری می بود، شاید امروز اوضاع در مسیر دیگری به گمان غالب منفی یی تحول می یافت.

 

سیاست خارجی چند محوری او می تواند برای بسیاری از کشورها از جمله افغانستان الگو قرار گیرد. آن چه مربوط به قزاقستان پس از نظربایف می شود، از دید من شاید کسی به تنهایی نتواند جایگاه او را بگیرد. مگر او شاید بتواند برای نسل های بعدی وصیتنامه سیاسی یی بگذارد که با پیروی از آن بازماندگانش بتوانندکشور را در مسیر درست رهبری کنند.

 

یکی از خدمات او این است که توانسته است نسل نوی از سیاستمداران پراگماتیک، رئالیست و آگاه را پرورش دهد. شاید در آینده کوارتت توقایف، مسیمف، قولی بایف و تاسماتانبیکف بتوانند کشور را به گونه شورایی رهبری نمایند. صرف نظر از این که در این کوارتت چه کسی ویالن اول را بنوازد. مهم این است که این ارکستر هارمونیک هم آوا بنوازد. در غیر آن، ساز گوشخراشی را خواهیم شنید.

 

در قرغیزستان همسایه وضع دشوار تر است. شاید در آینده نزدیک تنش های میانتباری بین ازبیک ها و قرغیزها به گونه چشمگیر افزایش یابد. برخی از کارشناسان در گستره شوروی پیشین می کوشند خاستگاه اصلی این تنش ها را پایگاه اطلاعاتی امریکایی ها در کندز ما و ماناس بنمایند. مگر از دید من که بارها به این کشور رفته ام و از نزدیک با تحولات آشنا هستم، این یک ابسورد است.

 

ریشه های تنش ها را باید پیش از هر چیزی در سیاست های نابخردانه استالینستی در شوروی پیشین و واقعیات تلخ و بسیار پیچیده منطقه جستجو کرد. آنالیز ریتوراسپکتیو اتنوپولیتیکی چنین چیزی را می تواند به اثبات برساند. به یاد بیاورید رویدادهای سال 1989 دره فرغانه را که میان ازبیک ها و ترک ها میسخیتین برخوردهای خونینی رخ  داد که منجر به کشته و زخمی شدن هزار و چند صد نفر شد. یا در سومگاییت آذربایجان که در سال 1988 نبردهای خونینی میان ناسیونالیست های آذری و ارمنی درگرفت. در همان هنگام هم همه گناهان را به گردن سیا و سازمان اطلاعات ترکیه و عربستان می انداختند.

 

شاید در این فرافگنی ها گوشه هایی از حقیقت هم باشد. مگر بستر خونینی را که سیاست های ناروای اتنوپولیتیکی دوره استالین پهن کرده بود، یک سره به دست فراموشی می سپارند. مگر نه این بود که در دوره شوری همه به یک زبان می گفتند که در شوری مساله ملی حل شده است و وجود ندارد. بفرمایید این است پیامدهای دردناک آن شعارهای میان تهی و پرهنگامه!

 

در آن هنگام نه ماناس بود و نه کندز.

 

 به هر رو، امکان روی کار آمدن یک دولت نیمه نظامی- نیمه اطلاعاتی در قرغیزستان بسیار است. چون نیروی دیگری برای رهبری جامعه نیست. چنین رژیمی مانند ترکیه سده بیستم یا پاکستان کنونی خواهد بود. چنین چیزی ناگزیر است.

 

آن چه مربوط به ازبیکستان و تاجیکستان می گردد، وضع بدتر و پیچیده تر از قرغیزستان است. رخنه باندهای وهابی و سلفی که سخاوتمندانه از سوی حلقات و محافل ویژه در عربستان و دیگر کشورهای عربی  و ترکیه تمویل می گردند، در این کشورها بسیار خطرناک  است. مگر باید دانست که بیشتر این باندهای دهشت افگن در وادی فرغانه و در روستاها نفوذ دارند. امکان روی کار آمدن رژیم هایی چون طالبان منتفی است. چون در صورت پیچیده تر شدن اوضاع، کسی با آنان سر شوخی نخواهد داشت. رویدادهای اندیجان نشان ندادند که دست کم رییس جمهور کریمف در همچو موارد با قاطعیت عمل خواهد کرد.

 

هرگاه اوضاع به راستی پیچیده شود، نیروهای پیمان امنیت دسته جمعی بی چون چرا وارد عمل خواهند شد. مگر کسی اجازه خواهد داد که طالبان سوار بر پیکپ های شان در خیابان های تاشکنت گشت و گذار نمایند؟. شاید هم طرح استقرار سی هزار نیروی روسی در مرزهای افغانستان و تاجیکستان پیاده شود. مگر در هر صورت، اوضاع بسیار پرتنش خواهد شد. این خطر بسیار جدی است. رویدادهای قرغیزستان نشان دادند که پرتنش شدن اوضاع به راندن روس ها از قرغیزستان منجر نگردید. برعکس نیاز به یاری امنیتی روش ها بیشتر احساس می گردد.

 

از همین رو، شاید روس ها در پیچیده تر شدن اوضاع ذینفع باشند. ببینید، چین در سال های اخیر سرمایه گذاری های بسیاری در جمهوری های ترکمنستان، قرغیزستان، تاجیکستان و ازبیکستان نموده است. چنین چیزی نه خوش امریکا و نه خوش روسیه می آید. از این رو، تصادفی نیست که چینی ها راهبرد خود در بازی جیو اکونومیک در آسیای میانه را عوض نموده اند. همین است که چین اعلام نموده است که در آینده سرمایه گذاری های خود در قزاقستان را به پیمانه چشمگیری افزایش خواهد داد. یعنی سرمایه های چینی بیشتر در شمال قزاقستان که از امنیت بسیاری برخوردار است، ره خواهند گشود.

 

آن چه مربوط به ترکمنستان می گردد، اوضاع در آن کشور از ریشه از دیگر کشورهای آسیای میانه متفاوت است و برخورد با آن کشور هم به گونه دیگر. نگاه غرب با توجه به گنجینه های بزرگ گازی ترکمنستان به آن کشور یک نگاه مهر انگیز است و به آن به سان جزیره ثباتی در میان دریای کشورهای بی ثبات می نگرند.

 

همین اکنون شرکت های بزرگی مانند BP بریتانیا، شیورون، اکسون موبایل، توتال فرانسه، شیل و مانند آن در ایت کشور دست اندر کار تجسس، اکتشاف، و بهره برداری نفت و گاز اند.

 

هنگامی که به سال 2009 اوکرایین نتوانست پول گاز روسیه را بپردازد و روسیه صادرات گاز به آن کشور را قطع کرد، اوکرایین نیز در پاسخ لوله های ترانزیت گاز به اروپا را بست. این بود که اروپا به لرزه درآمد و در اندیشه لوله های الترناتیو برآمد.

 

درست «نابوکو» پروژه یی گردید که چونان الترناتیو گاز روسیه برآمد کرد. این کار موجب شد که غرب چشم های خود را به نقض آشکار حقوق بشر در ترکمنستان ببندد.

 

امروزه حقوق بشر به گونه شگفتی برانگیزی با گنجینه های نفت و گاز گره خورده است. برای نمونه، عربستان یگانه کشوری است که قانون اساسی ندارد و حتا زنان در آن حق رانندگی ندارند. بخش بیشتر نفت آن کشور در گستره بود و باش شیعیان کشور متمرکز است. مگر آن ها که پانزده درصد جمعیت کشور را می سازند، کوچکترین بهره یی از این نفت ندارند.

 

منافع شرکت ارمکو (عرب- امریکن) و دیگر غول های نفتخوار امریکا باعث شده است که کسی هرگز در باره نقض وحشتناک حقوق بشر در این کشور لب به سخن نگشاید. برعکس، شب و روز در باره نقض حقوق بشر در ایران که در آن وضعیت ده بار بهتر از عربستان است، با بوق و کرنا تبلیغ می شود. حال می گذریم از جنایات آل سعود در بحرین.

 

استاندردهای دوگانه موجب شده است که جهانیان هرگونه باور شان را به ارزش هایی چون حقوق بشر، دمکراسی و حقوق زنان از دست بدهند و این واژه ها به واژه های پوچی مبدل شوند.

 

به هر رو، انتظار نمی رود  که بیش از این به پویایی های نیروهای تندرو در آسیای میانه اجازه بدهند. در افغانستان در سال های دهه های شصت و هفتاد دولت نتوانست جلو پویایی های نیروهای تندرو اسلامی را بگیرد. نتیجه را امروز می بینیم.

 

البته، دولت های وقت افغانستان که به تحریک شوروی وقت با نیروی تمام بر دهل مساله نامنهاد «پشتونستان» می کوبیدند، گوش شنوایی در شنیدن پیشنهادهای خردورزانه نداشتند. در همان هنگام جنرال نصرالله  بابر– وزیر کشور پاکستان به داوود خان پیام فرستاد که ما این دهل را بهتر از شما نواخته می توانیم. داوود بسیار دیر آواز بابر را شنید. پاکستان دیگر توانسته بود شمار بسیاری از بنیادگرایان را برای رویارویی برای تندروان ناسیونالیست پشتون افغانستان که بر پاکستان ادعای ارضی داشتند، در اردوگاه ها آموزش بدهد. یعنی تیر دیگر از کمان جسته بود و نمی شد آن را برگردانید.

 

به هر رو اجازه بدهید از آسیای میانه به پاکستان و افغانستان برویم.

 

پیش از این می خواهم به میانه های سده بیستم برگردیم. در آن هنگام در اوج جنگ سرد، عبدالرحمان اخترخانف- یک دسدنت چچنی از شوروی پیشین که در مونش آلمان بود و باش داشت، و در برنامه های «صدای آزادی» و «اروپای آزاد» کار می کرد؛ هدف برژنف از حمله بر افغانستان را چونان دستیابی به «فرمانروایی جهانی» پرداز می کرد. او در یکی از شماره های مجله «پسیف» که در فرانکفورت از سوی گاردسفیدی ها چاپ می شد، نوشت که شوروی ها می خواهند پس از افغانستان به کمک هند به حساب پاکستان برسند و سپس ایران محاصره شده از سه سو را به دست صدام حسین از پا درآورند و با راه انداختن کودتای کمونیستی به دست توده یی ها و دیگر گروهک های دست نشانده شان، بگیرند.

 

آن ها می توانند با بلند کردن شعارهای ساختن ایران دمکراتیک، جمهوری توده یی دستپخت خود را روی کار بیاورند. آن گاه نوبت انقلابات توده یی و دمکراتیک در جهان عرب و افریقا خواهد رسید. کرملین در این کشورها از پیش تخته های خیزی را در سوریه، لبنان، عراق، جمهوری دمکراتیک یمن به رهبری علی ناصر محمد، مصر، اتوپی (به رهبری منگستو هایلو ماریام)، افریقای جنوبی، لیبی، الجزایر و... ساخته اند.

 

در امریکای لاتین هم انقلابیون پرشوری چون فیدل کاسترو و پیروان چی گوارا و... رهروان سلوادور آلییندی بیکار ننشسته اند. در آن جا کاوبوی های امریکایی هیچ کاری نمی توانند در برابر جنبش های توفنده انقلابات توده یی و دمکراتیک کمونیست های پرشور نمایند.

 

آن گاه همه چیز برای بریدن شریان های انرژی برای اردوگاه ترانس اتلانتیک و رهبران بودایی چین کمونیست فراهم خواهد شد. اروپا دستنگر مسکو خواهد شد و امریکا به یک کشور تجرید شده از جهان مبدل خواهد گردید که به آسانی می شود آن را به چند بخش سیاهپوست نشین، سرخپوست نشین، مسلمان نشین و انگلیسی تبارنشین فروپاشانند.

 

چین هم چیزی از یک «غول زرد خاموش» در سپهر سیاسی جهان زیر سیطره کرملن بیش نخواهد بود.»

 

خوب، هر چه بود، با شکست کمونیسم و فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی همه این طرح ها یکجا با برژنف به گور رفتند.

 

مگر در همان هنگام، پیروان دبستان مک کارتیسم در واشنگتن در کاخ سفید نیز راهبرد کاوبایی نه کمتر بلندپروازنه یی از کرملن داشتند. در آن سال های جنگ سرد که امریکا خود را «دژ شکست ناپذیر آزادی و دمکراسی» می خواند، به تاریخ 17 جولای 1959 کنگره امریکا قانونی را به نام  Public Law 86-90 (P.L. 86-90)  ) در باره «توده های برده ساخته شده» تصویب کرد. نام دیگر این قانون «فروپاشانی شوروی» بود.

 

در پنجاه سال گذشته همه رییسان جمهور امریکا به پیاده ساختن این قانون سوگند یاد کرده اند. تا کنون برای تطبیق این قانون چهار هزار میلیارد دالر هزینه شده است. جالب این است که امروز حتا پس از فروپاشی شوروی این قانون را کسی حذف نکرده است. از این رو، باید همه رویدادها در گستره شوروی پیشین و پیرامون آن از جمله افغانستان را از عینک همین قانون دید.

 

کنون پس از فروپاشی شوروی، طرح هایی زیر نام هاروارد و هستون روی میز کار است. برژنسکی برآن بود که شوروی را نخست باید به پانزده جمهوری و سپس به بیست و دو بخش تقسیم کرد. خوب، تقسیم به پانزده بخش عملی شده است. کنون دیگر نوبت آن فرا رسیده که روسیه به هفت بخش تقسیم شود.

 

برژنسکی در کتاب «جیو استراتیژی برای اروآسیا» می نویسد که روسیه باید از آب های آزاد محروم شده، تنها محدود به اقیانوس منجمد شمالی شود. چنین چیزی از راه کانفدرالیزاسیون روسیه ممکن است.

در این برنامه، گستره بالتیک و سانکت پتربورگ به آلمان، جزیره نمای کریما و قفقاز و دریای سیاه به ترکیه و راه به سوی اقیانوس آرام در جنوب (ولادی وستوک) به جاپان و کوریا  و در شمال (کامچاتکا) سپرده خواهد شد. روشن است سراسر سرزمین سایبری و آسیای میانه با جنگل ها، کانسارها و خاستگاه بزرگ  نفت و گاز  و اورانیوم برای ایالات متحده در نظر گرفته شده است.

 

همه این برنامه های راهبردی در سال 2007 در کتاب برژنسکی به نام «شانس دوم» آمده است.

 

جان مک کین در سخنرانیش در مدرسه پژوهش های بین المللی دورنمایی جان هوپکینس آشکارا از  پیشگیری سیاست خارجی تهاجمی یی سخن گفت که روسیه می تواند بستر همواری برای آغاز آن باشد. روشن است جان مک کین انگشت افگار روسیه را که ضعف اقتصادی است، خوب می شناسد.

 

بحران اقتصادی جهانی که در ظاهر پایان یافته است، به خوبی آسیب پذیری روسیه را به نمایش گذاشت. هر چند روسیه اعلام نموده است که دوره بحران را پشت سر گذاشته است. مگر عواملی که منجر به این بحران شدند، هنوز پا بر جا هستند و روسیه در برابر آن ها وقایه نیست. اقتصاد روسیه که بر پایه فروش مواد خام استوار است، ناکارایی خود را در اوضاع نو از پیش نشان  داده است. شاید توسعه مناسبات باچین، ترکیه و ایران که در دستور کار کرملن قرار دارد، در راستای بهبود همین انگشت افگار باشد.

 

بسیار خوب، حالا می پردازیم به پاکستان. پوشیده نیست که اوضاع در پاکستان بدتر از افغانستان و آسیای میانه است. در اوایل سال های دهه هشتاد، هنگامی که ماموران سیا تازه برای آماده ساختن مجاهدان به پیشاور آمده بودند، با تنی چند از خارجیان منگولویید برخوردند که در حال بازگشت به کشور شان بودند. امریکایی ها در آغاز می پنداشتند که آنان شاید قاچاقبران مواد مخدر از هنکگنگ یا تایوان و یا شانگهای باشند. مگر هنگامی که دانستند که این ها جاسوسانی اند از سازمان های اطلاعاتی چین، از پیشدستی چینی ها در برپایی روابط با مجاهدان، یکه خوردند.

 

جهاد افغانستان به یک نتیجه ناخواسته برای امریکا انجامید. راهیابی اعراب و چینی ها به بهانه مبارزه با پیشروی شوروی ها به سوی آب های گرم. در نتیجه انحصار راهبردی امریکا بر پاکستان پایان یافت.  امروز پاکستان میان این سه نیرو پیوسته مانور می کند. اوضاع به گونه دراماتیکی وزنه چین را با گذشت هر روز سنگینتر می سازد.

 

تراز بازرگانی چین با پاکستان به پانزده میلیارد دالر در سال می رسد. رییس جمهور چین در بازدید اخیرش از پاکستان وعده کمک بیست میلیارد دالری را به این کشور داد.

 

همین دیشب جنرال کیانی اعلام کرد که پاکستان دیگر به کمک های نظامی امریکا نیازی ندارد. چین هم پنجاه فروند هواپیمای پیشرفته به پاکستان داده است. این در حالی است که امریکایی ها  سال هاست که از دادن ده ها فروند هواپیمای اف- 16 خریداری شده  از سوی پاکستان خودداری می ورزند و تنها چند ماه پیش هشت فروند هواپیما را با اکراه به اسلام آباد تحویل دادند.

 

پریشب رییس جمهور ایران در سخنرانی خود گفت که پاکستان جاسوس های امریکایی یی را که قصد خرابکاری در تاسیسات هسته یی پاکستان را داشتند، دستگیر کرده اند و با این کار راوبط دو کشور بیش از هر وقتی تیره شده است. با این هم، به رغم تیرگی روابط، امریکا نمی تواند پاکستان را یکسره به چین بسپارد. پاکستان نیز در پی چنان سیاستی است که بتواند با بازی کردن میان تضادهای امریکا و چین از هر دو طرف تا جای امکان دودنت بگیرد.

 

امروزه همه تاسیسات هسته یی، موشکی و صنایع هواپیماسازی پاکستان در دست چینی ها است. چینی ها در نظر دارند ناوهای هواپیمابر در دست ساخت و نیز زیردریایی های هسته یی خود را در بندر گوادر مستقر سازند. چنین چیزی توازن جیواستراتیژیک در خلیج فارس و دریای عمان و حتا اقیانوس هند را به گونه جدی دگرگون خواهد کرد. 

 

وزارت خارجه چین هم پس از بلند شده آوازه ها در باره حمله مشترک امریکا و هند بر پاکستان، اعلام کرد هرگونه یورش بر پاکستان را چونان یورش بر چین ارزیابی می کند. رزمایش ده ها هزار تن از سپاهیان ایرانی با اشتراک یگان هایی از لشکر زرهی زاهدان که مجهز با صدها دستگاه زرهپوش و زرهدار پیشرفته ساخت روسیه و یگان های توپخانه و موشک انداز نیرومند است، در مرزهای پاکستان خود گویای آن است که ایران نمی تواند در یورش بر پاکستان چونان یک تماشاچی بماند و در کنار اسلام آباد است.

 

نگاه کشورهای عربی نیز با دالرهای باد آورده نفتی شان به پاکستان نگاه راهبردی است.

 

به هر رو، واشنگتن با گذشت هر روز به گروگانی در دست های اسلام آباد که بدون آن نمی تواند کارزار افغانسنان را پیش ببرد، مبدل می گردد.

 

بر پایه برخی از داده ها، شمار اعراب القاعده مستقر در پاکستان به سیزده هزار نفر، شمار ازبیک های تندرو با خانواده های شان به یازده هزار نفر و جنگجویان شمال قفقاز به چهار هزار نفر  می رسد. همین گونه هزاران تن تاجیک تباران و اویغورها از سین کیانگ در پاکستان حضور دارند. به گفته خود نخست وزیر گیلانی، شمار مدرسه های اسلامی در پاکستان به چهل هزار می رسد که گفته می شود دست کم شش هزار مدرسه با ساختارها و بافتارهای مفصل اند.

 

برخی از آمارها گویای آن اند که نزدیک به شصت درصد باشندگان پاکستان هوادار اندیشه های اسلام سیاسی اند. برخی از آگاهان شمار بنیادگرایان و تندروان پاکستان را نزدیک به دو میلیون نفر  برآورد می کنند. بیشتر نیروهای رزمی تندروان در سرتاسر پاکستان پراگنده اند و این گونه برای گم کردن ردپای خود، جغرافیای بود و باش شان را گسترده تر ساخته اند.

 

امریکا در سال های اخیر کوشیده است تا با گسیل ماموران اطلاعاتی در پی شکار طالبان و دیگر تندروان بیفتند. تیرگی روابط دو کشور در این اواخر کار را به جایی رسانده است که پاکستان اعلام نماید که دیگر به جاسوسان امریکایی اجازه نخواهند داد در خاک پاکستان در برابر آن کشور توطئه نمایند.

 

پاکستان سال هاست که کانون و پناهگاه مطمئن نیروهای تندرو مذهبی طیف های و نحله های گوناگون است. لشکر طیبه، جنبش فاروقی، تحریک خلافت، جنبش جندالله، لشکر جنگوی و ده ها گروهک دیگر.

 

تحریک طالبان پاکستان که در 2004 به میان آورده شد و در 2007 در سیمای یک سازمان فراگیر مبدل گردید، یکی از تازه نفس ترین گروه ها است. مراکز عمده این گروه در استان خیبر پشتونخواه و وزیرستان است. روابط میان طالبان پاکستانی و افغانی بسیار پیچیده است. به گونه یی که به قول روس ها بدون سر کشیدن یک بطری ودکا نمی شود از آن سر درآورد. روشن است منافع این دو گروه از هم متفاوت است. طالبان پاکستانی درست مانند دیگر گروه های تندرو داعیه جهانی دارند. در حالی طالبان افغانستانی به چیزی بیشتر از منافع قبیله یی محدود شان نمی اندیشند.

 

سیاست امریکا در قبال طالبان و دیگر تندروان افغانی و پاکستانی هم بسیار پیچیده است.

 

بنا به برخی از گزارش ها شمار اعضای القاعده در افغانستان بیش از صد نفر نیست. در برابر آن ها امریکایی ها صد هزار نیرو به افغانستان آورده اند. یعنی در برابر یک تندرو عرب، هزار سپاهی امریکایی می رزمد و هر روز دو، سه نفر کشته و  چهار برابر آن زخمی می دهند. یعنی سالانه به خاطر هر عرب، ده امریکایی جان می بازند و چهل نفر هم زخمی می دهند.

 

هزینه امریکا هم ماهانه به ده میلیارد دالر می رسد. یعنی هر عرب برای امریکا سالانه یک میلیارد دالر هزینه بر می دارد. 

 

 در این اواخر که اوباما ناگزیر شده است تا راهبرد خود در افغانستان را تغییر بدهد و بخش شایان توجهی از نیروهایش را از کشور بکشد، در واقع راهبرد نو خود را در معرض بیع گذاشته است. چه کسی می تواند راهبرد نو واشنگتن را بهتر پیش ببرد؟

 

سخن بر سر خروج یا تغییر شکل حضور امریکا است

 

کرزی؟ طالبان یا نیروهای شمال؟ کدام یک؟

 

روشن است کاخ سفید عاشق روی کسی نیست. هر کسی بتواند امنیت کانتنگنت محدود نیروهای امریکایی و پایگاه های دایمی آن کشور را تضمین کند، بهترین متحد واشنگتن است. از این رو، رقابت شدیدی میان کرزی، شمالیان و طالبان بر سر نزدیکی با امریکا در گرفته است. آوازه هایی هست که داکتر اشرف غنی احمد زی، معروفی و گلاب منگل نامزدان جنوب و داکتر عبدالله+ جنرال علومی و سردار همایون شاه آصفی نامزدان آینده شمال باشند.

 

روابط کرزی با امریکا هم در هاله یی از ابهام است. نزدیک شدن کرزی به چین، روسیه و ایران شاید یکی از مانورهای کلاسیک وی باشد. آوزاه هایی هست مبنی بر این که پیروان کرزی آهسته آهسته از وی دوری می گزینند. برای نمونه گفته می شود که جیلانی پویل یکی از رهبران گروه تندرو ملیت پرست افغان ملت و عارف نورزی از وی دور شده اند. حتا محمود کرزی- برادر بزرگش که از وی دل خوشی ندارد، مایل است به داکتر عبدالله نزدیک شود. گفته می شود که روابط گل آقا شیرزی نیز با کرزی تیره شده است.

 

این است که در این اواخر پویایی های طالبان افزایش یافته است. چنین به نظر می رسد که واشنگتن ترجیح بدهد منهای کرزی با طالبان رو در رو گفتگو کند. شاید اسلام آباد در پی آن باشد که به کس دیگری مجال ندهد تا خود را همپیمان امریکا در این بازی جا بزند. چه بهتر، حال امریکا مستاصل شده است، بار دیگر پاکستان دست خود را از آستین طالبان می کشد و دست دوستی امریکا را می فشارد.

 

 در این حال راهکار امریکا گریز از مشکلات در افغانستان است. از همین رو می کوشد تا راه آبرومندانه یی برای این گریز پیدا نماید. در حالی که دولت کرزی که ناچار به دست و پنجه نرم کردن با مشکلات است، نمی تواند از چنگال آن بگریزد و از همین است که راهکار سازش با مشکلات را پیش گرفته است.

 

یعنی در واقع با دو رویکرد متفاوت رو به رو هستیم: گریز از مشکلات و ساختن و سوختن در کوره مشکلات. یعنی حل مشکل اصلا مطرح نیست. همین انباشت مسایل حل ناشده، کشور را به سوی یک فاجعه پیش می برد.

 

در بهترین سناریو، بخش هایی از طالبان حاضر خواهند شد تا در دولت مشارکت پیدا نمایند. خوب، آن وقت دیگر چه؟ روشن است. این امکان را پیدا  خواهند نمود تا با دست های باز از درون دولت برای رسیدن به اهداف خود کار کنند.

 

چنین بر می آید که امریکا تصمیم گرفته باشد برای پایان دادن به دغدغه های پاکستان از ناحیه قدرت گرفتن اولتراناسیونالیست های پشتون در کابل که بر پاکستان ادعای ارضی دارند، به اندیشه تعویض کرزی با یک مهره هوادار پاکستان باشد و زمینه را  برای آوردن طالبان فراهم کند. با این هم اشرف غنی به دلیل داشتن همسر خارجی و گلاب منگل به دلیل نداشتن وجهه ملی و متهم بودن در دست داشتن در قاچاق مواد مخدر، مورد تایید شمالیان نیستند و به دشوار بتوانند مطرح  شوند.

 

شاید بهترین نامزدان برای آینده تیمی باشد متشکل از داکتر جلالی، داکتر عبدالله، علومی، آصفی و... با حمایت داکتر خلیلزاد.

 

آی. اس. آی. پاکستان پیوسته می کوشد راهبرد اوباما را در افغانستان زیر کنترل داشته باشد. انتخابات ریاست جمهوری امریکا بار دیگر انگشت افگار کاخ سفید را زیر پای پاکستان گذاشته است. هرگونه نمایش یک دستاورد نوبتی برای مثال کشتن ایمن الاظواهری، ملا عمر یا حقانی بهای سنگینی خواهد داشت.  هر چه هست واشنگتن چاره یی جز رقصیدن به ساز اسلام آباد ندارد.

 

مناسبات امریکا با پاکستان و افغانستان و نیز مناسبات افغانستان با پاکستان بسیار پیچیده است. این مثلث برمودایی را نمی توان هرگز چونان یک مثلثی که بتواند دهشت افگنی بین المللی را در درون خود بگیرد، ارزیابی کرد. برعکس، این تروریسم بین المللی است که این مثلث را در خود پیچانیده است.  این دایره شیطانی مصیبت را پاکستان و عرب ها به دور واشنگتن و کابل کشیده اند.

 

لغزش راهبردی کابل، برهم زدن توازن در مناسبات با هند و پاکستان و نزدیکی بیش از حد راهبردی با هند بوده است که خشم پاکستان را برانگیخته است. همین لغزش لبه تیز تیغ گلایه ها و شکواییه های پاکستان در برابر امریکا را تیز تر ساخته است که شاید به بهای بسیار گزافی برای آن بینجامد.

 

گراف امنیت در سال های اخیر بالا رفته است تا این که سیر نزولی بپیماید و به همین میزان گراف نگرانی های مردم هم به جای افت، خیز داشته است. 

 

حلقاتی در پیرامون رییس جمهور هستند که پیوندهای ویژه یی با پاکستان و طالبان دارند. همین حلقات او را در انزاوای وحشتناک فرو برده و کار را بدان جا رسانده اند که محبوبیت او در پایین ترین تراز برسانند. همین حلقات و محافل در تار و پود دولت رخنه کرده اند. این است که صحنه کمیکی رو به رو هستیم. امریکایی ها و نیروهای افغانی با دادن تلفات سنگین طالبان را دستگیر می کنند و این حلقات آن ها را دو باره رها می کنند.

 

اوباما کوشیده است در قبال طالبان از سیاست نان قندی و تازیانه کار بگیرد. یعنی پیشبرد عملیات نظامی پویا با نوازش همزمان طالبان. راهبرد طالبان این است که تا پایان امسال تا جای امکان خود را از زیر ضربه امریکایی ها بکشند. سال آینده که نیمی از نیروها کشیده شد، دیگر می توانند نفس راحتی بکشند.

 

 طرفه این که هر باری که کرزی طالبان را به آشتی فرامی خواند، آنان پاسخ او را از دهان لوله های تفنگ می دهند.

 

در ده سال اخیر، دست کم شاهد دو صد بار تظاهرات مردمی بوده ایم که خود گواه بر واکنش مردم و اعتراض آن ها در برابر وضعیت است و نشانگر ناخشنودی آن ها. میزان مشارکت مردم در انتخابات اخیر که 12 درصد ارزیابی می گردد، دال بر بی علاقگی مردم به روند سیاسی است. برای برونرفت از این وضعیت نیاز به وضعیت الترناتیو است.

 

پاکستانی ها یاد دارند که چگونه ملی گرایان پشتون و بلوچ و آن عده از تندروان مذهبی سرکش را که می کوشند پای خود را کج بگذارند و نافرمانی کنند، زیر ضربه پهبادها (درونرها) یا هواپیماها و هلی کوپترهای  امریکایی بیندازند.

 

یک پنجم باشندگان پاکستان شیعه اند که به سی و پنج میلیون نفر می رسند. زرداری که از خاندان های اصیل ایرانی تبار است، نیز از شیعیان می باشد.

 

به هر رو، به رغم تبلیغات فراوان، خطر افتادن پاکستان به دست تندروان به دلایل گوناگون منتفی است. چون میان گروه های اسلامی اختلافات بسیار است. با توجه  به همه این ها نمی توان در پاکستان از جبهه متحد اسلامی و راه افتادن انقلاب اسلامی سخن گفت. جماعت اسلامی به رهبری قاضی حسین احمد بیشتر به  اخوان المسلمین مصر و جنبش های مدعی اعاده خلافت نزدیک است که پیوندهای تنگاتنگی با جمعیت اسلامی افغانستان و حزب اسلامی دارد. سایر گروه ها دیدگاه های وهابی و سلفی دارند و با طالبان و حقانی نزدیک اند.

 

در یک سخن، برگی از برگ بدون اجازه آی. اس. آی تکان نمی خورد و نخواهد خورد.

 

چهل و پنج در صد باشندگان پاکستان پنجابی ها اند که بیشتر نظامیان پاکستان از همین منطقه است. بیست درصد هم سندی ها اند. شمار پشتون ها به 10-15 درصد می رسد که به بیست و پنج میلیون نفر می رسند. این در حالی است که شمار پشتون ها در افغانستان بیست و شش میلیونی بیشتر از هشت-نه میلیون نفر بین 31- 35 درصد نیست.

 

در گذشته، پشتون ها در افغانستان به چهل درصد جمعیت می رسیدند. مگر وزن مخصوص آن ها در سال های جنگ با توجه به تلفات سنگین به شدت کاهش یافته است. با این هم کرزی می کوشد پشتون ها کماکان مانند گذشته همه سر رشته های کشور را در دست داشته باشند. این برای کسانی که اندیشه هایی مانند حقوق شهروندی و دیگر ارزش ها، باورها، آرمان ها و دیدگاه ها دارند، وحشتناک است.

 

هرگاه راهکار درستی برای منطقه در کل سنجیده نشود، در پنج، ده سال آینده خطر فروپاشی پاکستان به دو بخش پشتونستانی+ بلوچستانی و سندی+ پنجابی+کشمیری افزایش خواهد یافت. این در حالی است که در بلوچستان تنش های شدیدی میان بلوچ ها و پشتون ها هست.

 

در خود پنجاب و سند هم همچشمی های شدیدی میان شیعیان و سنی ها و نیز سنی ها و احمدیان هست.

 

در میان گروه های تندرو نیز اختلافات بسیاری است. همه این ها کار را چنان پیچیده ساخته اند که حتا کار آزموده ترین کارشناسان نمی توانند از نیرنگ ها پیرنگ های بازی در پاکستان به ویژه در نوار قبایل سر در بیاورند. برای نمونه باری میان گروه های طالبان پاکستانی به رهبری ملا نظیر و حافظ گل بهادر در وزیرستان شمالی درگیری هایی رخ داد.

 

ملا عمر، ملا داد الله را فرستاد تا گروه یولداش را نجات دهد و به وزیرستان جنوبی بفرستد. هر چه است بارها کار به اختلافاتی کشانیده است که سرانجام آن درگیری های خونین میان گروه های رنگارنگ بوده است.

 

دولت پاکستان درست مانند دولت اسراییل بر شالوده کانفسیونال پدید آورده شده و پایه محکم اقتصادی- سیاسی ندارد. در پاکستان هویت مشخص ملی نیست. بحران هویت موجب شده است که این کشور مانند افغانستان چونان یک دولت قوام نیافته  Failed Statesارزیابی گردد.

 

با توجه به حضور نیرومند اسلامگراها  در رده های پایینی ارتش و سازمان اطلاعات، هر گونه عملیات سرکوب طالبان و دیگر نیروهای تندرو بسیار با اکراه و دل و نادل انجام می شود.  با این هم ارتشبد پرویز مشرف توانست با به راه اندازی عملیاتی در ازای دریافت دستمزد گزاف، 3.5 میلیون نفر را از دره سوات بیرون کند و بیجا بسازد.

 

این در حالی است که امریکا پیوسته اسلام آباد را زیر فشار می گیرد تا در برابر جریانات تند رو و رادیکال بیستد. پاکستان تنها حاضر است تا آن جا به ساز واشنگتن برقصد که منافع آن کشور و نظامیان پنجابی به خطر نیفتد.

 

پاکستان همیشه فهرست عریض و طویلی از گلایه ها و شکواییه آن کشور از امریکا را در چانته دارد و به محضی که امریکا می کوشد از کم کاری آن کشور در مبارزه با دهشت افگنی یا پشتیبانی آن کشور از طالبان گوشزد کند، بی درنگ با شکواییه ها و حتا اتهامات نه بی پشتوانه متقابل اسلام آباد رو به رو می شود که از مداخلات کارشناسان امنیتی هند و امریکایی از خاک افغانستان در امور بلوچستان و مانند آن گرفته تا شمار بسیار قربانیان پاکستانی ها و ... شکوه سر می دهد.

 

چنین بر می آید که امریکا در حال غرق شدن در باتلاق اسلامیسم در افپاک باشد. تازه پاکستان از این که امریکا کوشیده است تا افغانستان و پاکستان را با یک چوب جیوپولیتیکی بزند و در چهارچوب یک راهبرد موهوم به نام افپاک و شاید هم پاک اف بررسی نماید، به ریش واشنگتن می خندد. چنین رفتاری ناشی از نداشتن شناخت ژرف امریکایی ها از واقعیات منطقه و اشتباه محض است. این تنها یک دید امریکایی است. روشن است دید برای مثال ایران یا روسیه به افغانستان و پاکستان متفاوت است.

 

کشاکش ها میان پاکستان و امریکا موجب شده است که امریکا هند را چونان پارتنر اصلی خود در منطقه برگزیند. این گونه، هند نیز به یک باجگیر دیگر از امریکا مبدل گردیده است. پارداکس در آن است که یک هند ابر قدرت نفتخوار در برنامه های  واشنگتن نمی گنجد. مگر ناچار با پای خود در این راستا پیش می رود. امریکا در هند چندین نیروگاه هسته یی می سازد.

 

چندی پیش هند با امریکا قرار داد خرید هواپیماهای پیشرفته اف- 35 را امضا کرد که شش میلیارد دالر ارزش دارد. این قرار داد که به جای خرید هواپیماهای میگ- 35 و سو- 35 روسی امضاء شده است، موجب خشمگین شدن مسکو- مشتری سنتی هند گردیده است.

 

پاکستان نیک می داند که طالبانیزاسیون پیوسته، هستی آن کشور را با خطر رو به رو می گرداند. از همین رو پیوسته می کوشد سران طالبان را به بهانه های گوناگون از میان بردارد و این گونه گروه های کوچک و جوان طالبان را زیر کنترل داشته باشد. این کار منجر به آن شده است که طالبان هر روز به چند گروه کوچک و کوچکتر تبدیل شده و آدرس مشخصی در میان شان پیدا نشود. این گونه سر کلاوه از نزد همه گم شود.

 

حضور شمار بسیار افسران پشتون تبار که پس از پنجابی ها در ساختارهای نظامی پاکستان بیشترین  تعداد را دارند، بیشتر بر عملیات در برابر طالبان پشتون تبار تاثیر خود را می گذارند. چیزی که امریکایی ها مو دماغ کرده است.

 

پاکستان بارها بهانه می آورد که عملیات بی پایان در نوار پشتون نشین موجب بر انگیخته شدن خشم افسران پشتون تبار در ارتش و ساخنارهای امنیتی این کشور می گردد. کادر افسری ارتش هشتاد درصد پنجابی اند.

 

میزان رای نیروهای تندرو در انتخابات پاکستان بیش از 5-7 درصد نبوده است. این خود گواه بر وزن پایین و محبوبیت ضعیف تندروان در کشور است.

 

فروپاشی پاکستان به سود هیچ کسی نیست حتا هند. نه  امریکا، نه چین، نه ایران و نه روسیه در این کار سودی نخواهند برد. چون به جای یک دولت مسوول با چند ساختار غیر مسوول رو به رو خواهند بود. به ویژه دورنمای تشکیل پشتونستان بزرگ بس ترسناک می نماید. پدیدآیی بلوچستان مستقل خطر فروپاشی افغانستان و ایران را نیز  در پی دارد.

 

برخی ها چنین می پندارند که با کشته شدن بن لادن دگردیسی هایی در راهبرد امریکا در قبال بحران افغانستان پدید خواهد آمد. خوب، اگر سیاست اعلامی امریکا را ملاک قرار دهیم، جرج بوش اعلام کرده بود که اسامه دشمن شماره یک امریکا است.

 

بسیار خوب، امریکایی یک دهه آزگار در پی به دام انداختن او بودند و یک تریلیون دالر هم هزینه کردند و سر انجام هم طی یک عملیات سری در واقع «مرده جاندار» او را که از سه ماه تا کشته شدنش بنا به ابتلا به یک بیماری لاعلاج در یک ویلای مجلل در ایبت آباد پاکستان به سر می برد، از آی. اس. آی تحویل گرفتند و با انجام یک عملیات کوبایی وال استریتی با بالگردها و کماندوها از میان بردند و جسد او را هم طعمه نهنگ های کدامین دریای ناپیدا کردند.

 

کنون نوبت محمد ربیع ایمن الظواهری اندیشه پرداز مصری تبار است که دیده شود با او چه معامله یی خواهند کرد. تفاوت ایمن از اسامه در آن است که ایمن بیشتر برخاسته از دبستان اخوان المسلمین مصر است که پس از تقسیم جنبش اخوان المسلمین پس از کشته شدن انور سادات به دست خالد استانبولی به دو شاخه تندرو و میانه رو، به زندان افتاد و سپس برای جهاد در برابر شوروی های ملحد به پاکستان و افغانستان آمد.

 

او پس از دستگیر شدن عبدالرحمان- روحانی نابینای عرب در امریکا، دومین رهبر «جماعت جهاد مصر» شناخته شد. ظواهری در پاکستان با بن لادن- رهبر وقت «قاعده الانصار» همسو شد و خود شاخه یی را به نام «قاعده الجهاد» راه اندازی کرد. در ظاهر نام شبکه القاعده از اتحاد همین دو قاعده پدید آمده است. مگر روشن است که این شبکه یک شبکه بسیار پیچیده با شاخ و برگ های فراوان است. چنین بر می آید که نام القاعده برای نخستین بار پس از رویدادهای تراژیک یازدهم سپتامبر 2001  از زبان جورج بوش شنیده شده باشد. پیش از آن، کسی چنین شبکه یی را نمی شناخت.

 

اسامه برعکس ایمن، منابع سرشار پولی در اختیار داشت و با اداره های خیریه و اوقاف کشورهای خرپول عربی تماس های تنگاتنگی داشت. چنین پنداشته می شود مادامی که اسامه زنده بود، همو همین منابع سرشار پولی ایمن تنگدست را وادار می ساخت تا با او همسویی نشان بدهد.

 

حال که ایمن تنها بر اورنگ فرمانروایی القاعده نشسته است، شاید مجال آن را پیدا نماید که بیشتر به اندیشه های اخوانیش بپردازد و به پشتیبانی بیشتر از گروه هایی چون حزب اسلامی حکمتیار بپردازد.

 

آن چه مربوط به افغانستان می گردد، چند گزینه هست:

1-      پیروزی راهبرد امریکا در منطقه و افغانستان:

بسیار کم احتمال چنین چیزی می رود. امکان کودتا در ترکیه بسیار کم است. تازه تا کنون چهار کودتای با کارگردانی امریکا، انگلیس و اسراییل در ترکیه به راه انداخته شده است که همه کشف و خنثی شده اند و منجر به تیره شدن شدید مناسبات میان ترکیه و اسراییل گردیده است.

 

خنثی شدن کودتای «پتک آهنین» بزرگترین شکست اطلاعاتی امریکا در سال های اخیر است. طرفه این که به رغم همه تلاش های امریکا، در انتخابات اخیر مجلس، حزب عدالت و توسعه اردوغان 326 کرسی از 550 کرسی را به دست آورد و توانست رای 16 میلیون نفر از 21 میلیون نفر واجد شرایط رای دهی را به دست بیاورد.

امریکایی ستیزی در ترکیه بیداد می کند و به بی سابقه ترین تراز رسیده است.

 

 چین نمی گذارد پاکستان به دست امریکا بیفتد. جدا از این که روابط دو کشور در بدترین وضع در تاریخ مناسبات شان رسیده است. تازه روزنامه «داون» چندی پیش نوشت که بازی های اطلاعاتی امریکا در پاکستان لو رفته است.

 

 سنجش امریکا به راه اندازی شورش یا انقلاب در ایران  هم شانس بسیار کمی دارد. ممکن است حتا اگر چنین چیزی هم رخ بدهد، چیزی جز تعویض چهره ها در استبلشمنت ایران نخواهد بود. چون به سرنگونی رژیم منجر نخواهد شد. روشن نیست سود واشنگتن از چنین چیزی چه خواهد بود؟

 

جنگ با ایران هم سودی ندارد. زیرا یک ایران ویران و ضعیف و درهم کوبیده شده به دست امریکا راهی جز پناه بردن به دامان پر مهر روسیه ندارد. در حالی که یک ایران نیرومند، بالقوه حریف سنتی روسیه در بازی های جیوپولیتیک و جیو اکونومیک در قفقاز و آسیای میانه است.

 

تیره شدن اوضاع در آسیای میانه شاید به زیان چین بینجامد. مگر یک سره به سود روسیه است. در بدترین حالت، روس ها می توانند با بهره گیری از ده ها قرار داد و سازشنامه، نیروهای خود را به این کشورها پیاده نمایند. روشن نیست چه چیزی از این بازی به دست امریکا خواهد آمد.

 

در خود افغانستان، یک چیز روشن است. با گذشت هر روز امریکا بیشتر و بیشتر در باتلاق فرو می رود. هیچ نشانه یی هم از بهبود اوضاع دیده نمی شود.

 

به هر رو، از دیدگاه تیوریک، پیروزی امریکا در منطقه و افغانستان می تواند به بهبود نسبی اوضاع در کشور و صلح و ثبات منجر شود. مگر کنون که امریکا در صدد بیرون بردن بخشی از نیروهای خود شده است، گمان نمی رود بتواند با داشتن شمار کم نیرو و یا چند پایگاه به پیروزی سنجش داشته باشد.

 

2-      شکست کامل امریکا و رفتن آن از منطقه:

چنین چیزی هم در کوتاهمدت ممکن نیست. با این هم در این صورت، با پیوستن پاکستان و افغانستان به شانگهای، امکان بهبود اوضاع هست.

 

3-      توافق میان ناتو و شانگهای و اعلام بیطرفی افغانستان:

چنین چیزی هم در آینده نزدیک محتمل نمی باشد. با این هم اگر کار به این جا برسد، امیدی به بهبود در کشور است.

 

4-      ادامه جنگ خونبار  فرسایشی کنونی.

 

آن چه مربوط می گردد به چالش ها، می توان آن ها را به دو دسته تقسیم کرد:

 

1-      در صورت برآمدن بی رویه نیروهای امریکایی:

-        دامنه یابی اکستریمیسم

-        پهنایابی تروریسم

-        گسترش فوندامنتالیسم

-        شیوع بیشتر رادیکالیسم

-        افزایش بی ثباتی سیاسی

-        فروپاشی کشور به چند سگمنت

-        افزایش بی رویه مواد مخدر

-        افزایش ناداری

-        پایان یافتن روندهای دمکراتیزاسیون

-        نابودی دستاوردهایی چون برابری حقوق زنان

-        محدود شدن آزادی مطبوعات

-        اسلامیزاسیون بیشتر

-        افزایش درگیری های تباری، زبانی، آیینی و ...

-        سرازیر شدن سیل گریزیان به کشورهای همسایه و...

 

2-      در صورت پاییدن امریکایی ها:

-        تشدید رویارویی های اطلاعاتی کشورهای منطقه در افغانستان

-        تشدید بحران های اجتماعی و سیاسی در درون افغانستان

-        امکان محاصره اقتصادی افغانستان از سوی کشورهای همسایه

-        صدور بی ثباتی به کشورهای همسایه و در نتیجه بی ثباتی سراسری منطقه.

 

یک چیز را نباید فراموش کرد. افغانستان یکی از آسیب پذیرترین کشورهای جهان است. از این رو روسیه اهرم های فشار بزرگی در دست دارد. هرگاه حضور درازمدت امریکا منافع ملی آن کشور را به راستی تهدید کند، می تواند با بستن کریدور شمال و محاصره اقتصادی و انرژیتیک افغانستان، دولت کابل و نیروهای امریکا را به زانو درآورد.

 

تنها راه برونرفت از این گرداب، توافق ناتو و شانگهای روی اعاده استاتوس بیطرفی افغانستان، اصلاح قانون اساسی، اصلاح ساختار نظام و روی کار آوردن یک دولت فراگیر ملی با بومی ساختن امنیت و اداره و امضای قرار داد عدم مداخله، عدم تهاجم و عدم ادعای ارضی بر یک دیگر  با پاکستان زیر پاتروناژ سازمان ملل است.

 

 


June 22nd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها